گذشتهی ساده:
moltedشکل سوم:
moltedسومشخص مفرد:
moltsوجه وصفی حال:
molting(جانورانی مانند مار) پوست انداختن، (پرندگان) تولک رفتن، پر ریختن، (جانوران شاخدار) شاخ انداختن، مو ریختن
Birds molt once or twice a year.
پرندگان سالی یک یا دو بار پر میریزند.
پوست اندازی، تولک، پرریزی، موریزی، شاخ ریزی، کریچ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
شاخ یا پر یا پوست انداخته شده
I found a snake molt.
من یک پوست مار پیدا کردم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «molt» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/molt