فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Molt

moʊlt məʊlt

گذشته‌ی ساده:

molted

شکل سوم:

molted

سوم‌شخص مفرد:

molts

وجه وصفی حال:

molting

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive noun

(جانورانی مانند مار) پوست انداختن، (پرندگان) تولک رفتن، پر ریختن، (جانوران شاخدار) شاخ انداختن، مو ریختن

Birds molt once or twice a year.

پرندگان سالی یک یا دو بار پر می‌ریزند.

verb - intransitive verb - transitive noun

پوست اندازی، تولک، پرریزی، موریزی، شاخ ریزی، کریچ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
verb - intransitive verb - transitive noun

شاخ یا پر یا پوست انداخته شده

I found a snake molt.

من یک پوست مار پیدا کردم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد molt

  1. verb shed
    Synonyms:
    take off cast off pull off peel slough doff exuviate decorticate

ارجاع به لغت molt

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «molt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/molt

لغات نزدیک molt

پیشنهاد بهبود معانی