آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۹ اسفند ۱۴۰۳

    Beam

    biːm biːm

    گذشته‌ی ساده:

    beamed

    شکل سوم:

    beamed

    سوم‌شخص مفرد:

    beams

    وجه وصفی حال:

    beaming

    شکل جمع:

    beams

    معنی beam | جمله با beam

    noun countable B2

    پرتوی نور

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    The floodlight cast a beam of light at the clouds.

    نورافکن پرتویی از نور را بر ابرها افکند.

    A beam of sunlight came through the window.

    پرتو آفتاب از پنجره عبور کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The flashlight’s weak beam barely illuminated the path.

    پرتوی ضعیف چراغ‌قوه به‌سختی مسیر را روشن کرد.

    noun countable

    پرتو (تابش ذرات در یک جهت)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    The scientist directed a powerful laser beam at the target.

    دانشمند، پرتوی لیزر قوی‌ای را به‌سمت هدف هدایت کرد.

    The electron beam is used in advanced medical imaging.

    پرتوی الکترونی در تصویربرداری پزشکی پیشرفته استفاده می‌شود.

    noun countable

    تیر، تیرچه، الوار، تیرک

    Eleven wooden beams supported the roof.

    یازده تیر چوبی سقف را نگه میداشت.

    The construction workers placed a concrete beam across the pillars.

    کارگران ساختمانی، تیر بتنی را روی ستون‌ها قرار دادند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    They beamed the ceiling.

    سقف را با تیرچه ساختند.

    verb - intransitive

    لبخند زدن، خندیدن (با خوشحالی و شادی)

    Her face beamed with a smile.

    لبخندی بر صورتش درخشید.

    She beamed with pride when she saw her son graduate.

    وقتی پسرش فارغ‌التحصیل شد، او با افتخار لبخند زد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    As he received the award, he beamed at the audience.

    وقتی جایزه را دریافت کرد، با شادی به حضار لبخند زد.

    verb - intransitive verb - transitive

    تابیدن، فرستادن، ساطع کردن، منتقل کردن (پرتوی نور، سیگنال و...)

    Radio messages beamed at the island.

    پیام‌های رادیویی که به سوی جزیره فرستاده شد.

    The news was beamed across the world through live television.

    خبر از طریق تلویزیون زنده به سرتاسر جهان منتقل شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The sun beamed down on the beach, making it even more beautiful.

    خورشید بر ساحل تابید و آن را زیباتر کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد beam

    1. noun length of material used as support
      Synonyms:
      post pole brace prop column stay timber plank stud girder joist pillar shaft spar strut strip sill lath boom reach pile axle jamb lintel rafter scantling crossbar crosspiece stanchion transverse balk bail piling cantilever scaffolding stringer two-by-four trestle
    1. noun ray of light
      Synonyms:
      ray gleam glow glimmer streak shaft stream glare sparkle glitter flicker finger column emission radiation beacon shimmer twinkle shoot dartle bar glint chink laser
    1. verb broadcast on air waves
      Synonyms:
      send transmit emit radiate give off throw off shed give out shine glow glimmer glare
    1. verb smile broadly
      Synonyms:
      grin laugh smile shine glow radiate gleam smirk
      Antonyms:
      frown scowl
    1. verb shine, as a light
      Synonyms:
      shine glow gleam glitter radiate emit glare burn yield
      Antonyms:
      be dark
    1. verb make electronic transfer
      Synonyms:
      send out transmit transfer file transmit signal emit radiate

    Collocations

    on the beam-ends

    (کشتی یا زورق) کج شدن به یک‌سو، در خطر چپه شدن

    beam of light

    پرتو نور / شعاع نور

    Idioms

    beam in one's own eye

    خاشاک در چشم، ندیدن عیوب خود و ذکر عیوب کوچک‌تر دیگران

    off the beam

    1- گمراه، در جهت خطا، غلط، در اشتباه 2- پیروی نکردن از پیام‌ها و راهنمایی‌های رادیویی

    on the beam

    1- عمود بر درازای کشتی 2- پیرو راهنمایی‌های رادیو و غیره (هواپیما)، در جهت درست 3- (عامیانه) روبه‌راه، درست، خوش‌کار، موفق، هشیار، زیرک

    سوال‌های رایج beam

    گذشته‌ی ساده beam چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده beam در زبان انگلیسی beamed است.

    شکل سوم beam چی میشه؟

    شکل سوم beam در زبان انگلیسی beamed است.

    شکل جمع beam چی میشه؟

    شکل جمع beam در زبان انگلیسی beams است.

    وجه وصفی حال beam چی میشه؟

    وجه وصفی حال beam در زبان انگلیسی beaming است.

    سوم‌شخص مفرد beam چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد beam در زبان انگلیسی beams است.

    ارجاع به لغت beam

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «beam» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/beam

    لغات نزدیک beam

    • - beaked
    • - beaker
    • - beam
    • - beam compass
    • - beam in one's own eye
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Noah no-brainer halve open-minded once only ostentatious orally open to deuce constipation the bereaved bereaved initiate Swiss ball تملق عازم غبطه غبطه خوردن طرفه العین طلیعه تنبک طویله طویل ظنین عجوزه عروج علاج بفرمایید عمامه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.