با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Junk

dʒʌŋk dʒʌŋk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    junked
  • شکل سوم:

    junked
  • سوم شخص مفرد:

    junks
  • وجه وصفی حال:

    junking
  • شکل جمع:

    junks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable C1
    خرت‌وپرت، آت‌وآشغال، چرت‌وپرت، اِسقاط، خنزرپنزر، بنجل، آهن‌پاره
    • - They sold the old ship for junk.
    • - آن‌ها کشتی قدیمی را به‌عنوان آهن‌پاره به فروش رساندند.
    • - Our basement was full of junk.
    • - زیرزمین ما پر از خرت‌وپرت بود.
    • - This car is such a piece of junk that nobody will buy it.
    • - این اتومبیل آن‌قدر بنجل است که هیچ‌کس آن را نخواهد خرید.
    • - I said "real" jewelry, not this junk from Hong Kong!
    • - گفتم جواهر واقعی، نه این چیز بنجل از هنگ‌کنگ!
    • - Stop reading all this junk; read good books!
    • - از خواندن این چرت‌وپرت‌ها دست بردار و کتاب خوب بخوان!
  • noun uncountable
    انگلیسی آمریکایی عامیانه موادمخدر (به‌ویژه هرویین)
    • - He lost everything he had due to his addiction to junk.
    • - او به‌دلیل اعتیادش به موادمخدر همه‌چیزش را از دست داد.
    • - The city's authorities are cracking down on the distribution of junk within its limits.
    • - مقامات شهر درحال سرکوب توزیع موادمخدر در محدوده‌ی آنجا هستند.
  • noun countable
    جانک (نوعی کشتی بادبانی چینی)
    • - The junk sailed across the open sea.
    • - جانک‌ها از دریای آزاد عبور کردند.
    • - I saw a beautifully crafted wooden junk in the harbor.
    • - من یک جانک چوبی زیبا را در بندر دیدم.
  • noun uncountable
    انگلیسی آمریکایی عامیانه اندام‌های خارجی دستگاه تناسلی مردان (شامل آلت تناسلی، کیسه بیضه و بیضه‌ها)
    • - The doctor examined his junk and assured him everything was normal.
    • - دکتر اندام‌های دستگاه تناسلی او را معاینه کرد و به او اطمینان داد که همه‌چیز عادی است.
    • - In a fit of rage, he grabbed his opponent's shirt and gave him a swift punch in the junk.
    • - او در حالت عصبانیت، پیراهن حریفش را گرفت و مشتی سریع به دستگاه تناسلی او زد.
  • verb - transitive informal
    اسقاط کردن، به دورانداختن
    • - The army is junking some of its old tanks.
    • - ارتش درحال اسقاط کردن برخی از تانک‌های کهنه‌اش است.
    • - Don't junk this radio; it may be fixed.
    • - این رادیو را دور نینداز! شاید بشود آن را درست کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد junk

  1. noun odds and ends; garbage
    Synonyms: clutter, collateral, debris, filth, hogwash, litter, miscellany, offal, refuse, rubbish, rubble, rummage, salvage, scrap, trash, waste

ارجاع به لغت junk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «junk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/junk

لغات نزدیک junk

پیشنهاد بهبود معانی