با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Rummage

ˈrʌmɪdʒ ˈrʌmɪdʒ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb
    جست‌وجو، تحقیق، کاوش، بازرس کشتی، اغتشاش، آشفتگی،خاکروبه، کاویدن، زیر و رو کردن، به‌هم زدن، خوب گشتن
    • - Somebody has been rummaging through the files.
    • - یک کسی پرونده‌ها را زیر‌و‌رو کرده است.
    • - Customs officers rummaged the ship.
    • - مأموران گمرک کشتی را سر تا ته بازرسی کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد rummage

  1. verb ransack, search
    Synonyms: beat the bushes, comb, delve, dig out, disarrange, disarray, disorder, disorganize, disrupt, disturb, examine, explore, ferret out, fish, forage, grub, hunt, jumble, leave no stone unturned, look high and low, mess up, mix up, poke, rake, root, scour, search high heaven, seek, shake, shake down, spy, toss, turn inside out, turn upside down
    Antonyms: order, organize

ارجاع به لغت rummage

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rummage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rummage

لغات نزدیک rummage

پیشنهاد بهبود معانی