آخرین به‌روزرسانی:

Disarrange

ˌdɪsəˈreɪndʒ ˌdɪsəˈreɪndʒ

گذشته‌ی ساده:

disarranged

شکل سوم:

disarranged

سوم‌شخص مفرد:

disarranges

وجه وصفی حال:

disarranging

معنی

verb - transitive

به‌هم زدن، بی‌ترتیب کردن، مختل کردن، بر‌هم زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disarrange

  1. verb disorder
    Synonyms:
    disturb mess jumble untidy disorder shuffle mix up derange unsettle discompose scramble get out of order ruffle

ارجاع به لغت disarrange

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disarrange» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disarrange

لغات نزدیک disarrange

پیشنهاد بهبود معانی