گذشتهی ساده:
ruffledشکل سوم:
ruffledسومشخص مفرد:
rufflesوجه وصفی حال:
rufflingشکل جمع:
rufflesموجدار کردن (مثل باد بر آب)، برهمزدن، ناصاف کردن، ناهموار کردن، ژولیده کردن، گره زدن، برآشفتن، تلاطم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
winds that ruffle the water
بادهایی که آب را موجدار میکنند
The flag ruffled in the morning breeze.
پرچم در نسیم صبحگاهی موج میزد.
As soon as the cat saw the snake, it became ruffled.
گربه تا مار را دید براق شد.
The two cocks fought each other with ruffled feathers.
دو خروس با پرهای افراشته به جان هم افتادند.
I was ruffled by his repeated questions.
پرسشهای مکرر او مرا آزرده کرد.
She only said that to ruffle her husband.
فقط برای ناراحت کردن شوهرش آن حرف را زد.
She ruffled the pages to find the picture.
برای یافتن تصویر، صفحات را تند ورق زد.
a blouse trimmed with lace ruffle
بلوز که حاشیهی آن دارای توری چیندار است
curtains with ruffled bottoms
پردههایی که پایین آنها حاشیهی چیندار دارد
The ruffles of the pond glistened under the sun.
امواج کوچک دریاچه در آفتاب برق میزدند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ruffle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ruffle