امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Rumple

ˈrʌmpl ˈrʌmpl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun adverb
مچاله کردن، چروک دادن، تاه و چین دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Iron your skirt, it is too rumpled.
- دامنت را اتو کن، خیلی چروک دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rumple

  1. verb crush, wrinkle
    Synonyms:
    bedraggle cockle crease crimp crinkle crumple derange dishevel disorder fold mess up muss up pucker ruck up ruffle screw up scrunch seam tousle wreathe
    Antonyms:
    flatten iron smooth

ارجاع به لغت rumple

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rumple» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rumple

لغات نزدیک rumple

پیشنهاد بهبود معانی