گذشتهی ساده:
crimpedشکل سوم:
crimpedسومشخص مفرد:
crimpsوجه وصفی حال:
crimpingشکل جمع:
crimpsفرفری کردن، مجعد کردن، فر زدن، تاب دادن (مو)، چیندار کردن، چین دادن (پارچه و غیره)
She crimped her hair with a hot iron.
او گیسوی خود را با اتوی داغ فرفری کرد.
I crimped the wrapping paper around the gift.
کاغذ کادو را دور کادو چین دادم.
جلوگیری کردن از، مانع چیزی شدن، سد راه شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The lack of funding is crimping our ability to expand our business.
کمبود بودجه مانع توانایی ما برای گسترش کسبوکارمان میشود.
The high taxes are crimping the spending power of consumers.
مالیاتهای بالا از قدرت هزینهی مصرفکنندگان جلوگیری میکند.
فر، طره، حلقه، تاب (مو)، چین، تا (پارچه و غیره)
She went to the salon to get a crimp in her hair for the special occasion.
او برای این مناسبت خاص به سالن رفت تا موهایش را فر کند.
The tailor added a crimp to the fabric.
خیاط چینی به پارچه داد.
The paper had a crimp in the corner.
گوشهی کاغذ چین خورده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «crimp» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crimp