وز بودن مو، موی وز
The frizz in her hair made it difficult to brush through in the morning.
وز بودن موهاش باعث میشد صبحها برس زدنش سخت بشه.
natural frizz
موی وز طبیعی
وز کردن، وز شدن (مو)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I tried to straighten my hair but the humidity made it frizz.
سعی کردم موهایم را صاف کنم اما رطوبت باعث وز شدن موها شد.
I don't usually frizz my hair.
معمولاً موهام رو وز نمیکنم.
غذا و آشپزی سرخ کردن (به گونهای که صدای جلزولز آن به گوش برسد)، جلزولز کردن (هنگام سرخ کردن غذا)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی غذا و آشپزی
The sound of the bacon frizzing in the pan woke me up from my slumber.
صدای جلزولز کردن بیکن در تابه مرا از خواب بیدار کرد.
She loves to frizz her vegetables with a bit of olive oil.
او دوست دارد سبزیجات خود را با کمی روغن زیتون سرخ کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «frizz» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/frizz