آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Kink

kɪŋk kɪŋk

معنی kink | جمله با kink

noun

گیر، پیچ، تاب، فرریز، غش، حمله ناگهانی، پیچیدن، پیچ‌خوردگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The hose should be looped properly to prevent kinks.

برای جلوگیری از تاب‌خوردگی، شیلنگ را باید درست حلقه کرد.

kinked hair

موی وز کرده

نمونه‌جمله‌های بیشتر

There is a kink in my left leg.

(عضلات) پای چپم گرفته است.

She has got a few kinks in her personality.

اختلالات معدودی در شخصیت او وجود دارد.

to find out the kinks in the engine

عیوب موتور را پیدا کردن

He tossed the ropes together and they got kinked.

او طنابها را روی هم ریخت و آن‌ها درهم گیر کردند.

It is hard to comb kinked hair.

شانه کردن گیسوی ژولیده سخت است.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد kink

  1. noun spasm of muscular tissue
  1. noun person’s idiosyncrasy
    Antonyms:

ارجاع به لغت kink

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kink» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/kink

لغات نزدیک kink

پیشنهاد بهبود معانی