گذشتهی ساده:
quirkedسومشخص مفرد:
quirksوجه وصفی حال:
quirkingویژگی منحصربهفرد، عادت غیرمعمول، رفتار غیرعادی، خصلت عجیب، خصوصیات اخلاقی یا رفتاری عجیب، خصلت بهخصوص، خوی ویژه، عادت عجیب
He had the quirk of addressing his wife as "Mr. Ahmad".
او این عادت عجیب را داشت که زنش را «احمد آقا» صدا میزد.
The artist's work always contains a quirk.
آثار هنرمند همیشه دارای یک ویژگی منحصربهفرد است.
تغییر ناگهانی، چرخش ناگهانی، تغییر جهت سریع
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her quirk while driving
تغییر جهت سریعش هنگام رانندگی
The boy's quirk
تغییر ناگهانی پسربچه
پیشآمد، (مجازاً) بازی
a quirk of fortune
بازی بختواقبال
One quirky of fate led him to discover his true passion in life.
بازی سرنوشت او را به کشف اشتیاق واقعی خود در زندگی سوق داد.
خم کردن، منحنی کردن، انحنا دادن
quirked her eyebrows
ابروهایش را خم کرد
The cat quirked its tail in anticipation of pouncing.
گربه در انتظار شکار دمش را خم کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «quirk» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/quirk