فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Quirk

kwɜːrk kwɜːk

گذشته‌ی ساده:

quirked

سوم‌شخص مفرد:

quirks

وجه وصفی حال:

quirking

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

ویژگی منحصربه‌فرد، عادت غیرمعمول، رفتار غیرعادی، خصلت عجیب، خصوصیات اخلاقی یا رفتاری عجیب، خصلت به‌خصوص، خوی ویژه، عادت عجیب

He had the quirk of addressing his wife as "Mr. Ahmad".

او این عادت عجیب را داشت که زنش را «احمد آقا» صدا می‌زد.

The artist's work always contains a quirk.

آثار هنرمند همیشه دارای یک ویژگی منحصربه‌فرد است.

noun countable uncountable

تغییر ناگهانی، چرخش ناگهانی، تغییر جهت سریع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

Her quirk while driving

تغییر جهت سریعش هنگام رانندگی

The boy's quirk

تغییر ناگهانی پسربچه

noun countable uncountable

پیش‌آمد، (مجازاً) بازی

a quirk of fortune

بازی بخت‌واقبال

One quirky of fate led him to discover his true passion in life.

بازی سرنوشت او را به کشف اشتیاق واقعی خود در زندگی سوق داد.

verb - intransitive verb - transitive

خم کردن، منحنی کردن، انحنا دادن

quirked her eyebrows

ابروهایش را خم کرد

The cat quirked its tail in anticipation of pouncing.

گربه در انتظار شکار دمش را خم کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد quirk

  1. noun oddity of personality, way of doing something
    Synonyms:
    characteristic trait habit peculiarity mannerism singularity eccentricity idiosyncrasy kink foible whim vagary fancy humor turn knack twist crotchet caprice whimsy aberration fetish conceit idée fixe irregularity equivocation subterfuge quibble

ارجاع به لغت quirk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quirk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/quirk

لغات نزدیک quirk

پیشنهاد بهبود معانی