با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Quirk

kwɜːrk kwɜːk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    quirked
  • سوم‌شخص مفرد:

    quirks
  • وجه وصفی حال:

    quirking

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
ویژگی منحصربه‌فرد، عادت غیرمعمول، رفتار غیرعادی، خصلت عجیب، خصوصیات اخلاقی یا رفتاری عجیب، خصلت به‌خصوص، خوی ویژه، عادت عجیب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- He had the quirk of addressing his wife as "Mr. Ahmad".
- او این عادت عجیب را داشت که زنش را «احمد آقا» صدا می‌زد.
- The artist's work always contains a quirk.
- آثار هنرمند همیشه دارای یک ویژگی منحصربه‌فرد است.
noun countable uncountable
تغییر ناگهانی، چرخش ناگهانی، تغییر جهت سریع
- Her quirk while driving
- تغییر جهت سریعش هنگام رانندگی
- The boy's quirk
- تغییر ناگهانی پسربچه
noun countable uncountable
پیش‌آمد، (مجازاً) بازی
- a quirk of fortune
- بازی بخت‌واقبال
- One quirky of fate led him to discover his true passion in life.
- بازی سرنوشت او را به کشف اشتیاق واقعی خود در زندگی سوق داد.
verb - intransitive verb - transitive
خم کردن، منحنی کردن، انحنا دادن
- quirked her eyebrows
- ابروهایش را خم کرد
- The cat quirked its tail in anticipation of pouncing.
- گربه در انتظار شکار دمش را خم کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد quirk

  1. noun oddity of personality, way of doing something
    Synonyms: aberration, caprice, characteristic, conceit, crotchet, eccentricity, equivocation, fancy, fetish, foible, habit, humor, idée fixe, idiosyncrasy, irregularity, kink, knack, mannerism, peculiarity, quibble, singularity, subterfuge, trait, turn, twist, vagary, whim, whimsy

ارجاع به لغت quirk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quirk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/quirk

لغات نزدیک quirk

پیشنهاد بهبود معانی