با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Whimsy

ˈwɪmzi ˈwɪmzi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    whimsies

معنی

( whimsey ) بوالهوسی، هوس، تلون مزاج، وسواس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد whimsy

  1. noun Quaint or fanciful humor
    Synonyms: whimsicality, fancifulness, playfulness, drollness
  2. noun An idle or fanciful notion
    Synonyms: caprice, whim, notion, fancy, vagary, bee, boutade, conceit, whimsey, idea, freak, flightiness, humor, impulse, megrim, quality, arbitrariness, thought, whimsicality, capriciousness

ارجاع به لغت whimsy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «whimsy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/whimsy

لغات نزدیک whimsy

پیشنهاد بهبود معانی