Whimsy

ˈwɪmzi ˈwɪmzi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    whimsies

معنی

( whimsey ) بوالهوسی، هوس، تلون مزاج، وسواس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد whimsy

  1. noun quaint or fanciful humor
    Synonyms:
    playfulness whimsicality fancifulness drollness
  1. noun an idle or fanciful notion
    Synonyms:
    idea notion thought fancy whim impulse humor caprice conceit quality freak vagary whimsey bee flightiness capriciousness arbitrariness boutade megrim whimsicality

ارجاع به لغت whimsy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «whimsy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/whimsy

لغات نزدیک whimsy

پیشنهاد بهبود معانی