فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Whimsey

American: ˈwɪmzi British: ˈwɪmzi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • noun
    ( whimsy ) بوالهوس، هوس، تلون مزاج، وسواس
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد whimsey

  1. noun The trait of acting unpredictably and more from whim or caprice than from reason or judgment
    Synonyms: whimsy, flightiness, notion, arbitrariness, whim, whimsicality, capriciousness

ارجاع به لغت whimsey

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «whimsey» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/whimsey

لغات نزدیک whimsey

پیشنهاد بهبود معانی