آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Freak

friːk friːk

معنی freak | جمله با freak

noun verb - transitive adverb countable

دمدمی‌مزاجی، وسواس، چیز غریب، غرابت، خط‌دارکردن، رگه‌دارکردن، دمدمی بودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

That four-eyed man was quite a freak.

آن مرد چهارچشم واقعاً هیولایی بود.

A freak potato that weighed three kilos.

سیب‌زمینی خارق‌العاده‌ای که سه کیلو وزن داشت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a freak accident

تصادف عجیب‌وغریب

A freak storm that had not happened for centuries.

طوفانی غیرعادی که قرن‌ها اتفاق نیفتاده بود.

a heroine freak

سخت معتاد به هروئین

a jazz freak

دیوانه‌ی (موسیقی) جاز

He freaked out on heroine and burned his own house down.

هروئین او را طوری منقلب کرد که خانه‌ی خود را سوزاند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد freak

  1. noun something, someone very abnormal
    Antonyms:
    ordinary regular normality
  1. noun person enthused about something
  1. verb become extraordinarily upset
    Synonyms:
    lose control flip out go mad go insane rave go beserk wig out unhinge

Phrasal verbs

freak out

1- (در اثر مواد مخدر) نشئه شدن، از خود بیخود شدن، مست و لایعقل شدن 2- (در اثر نمایش یا اثر هنری ولی بدون مصرف موادمخدر) از خود بیخود شدن، عنان از کف دادن

ارجاع به لغت freak

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «freak» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/freak

لغات نزدیک freak

پیشنهاد بهبود معانی