امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Freak

friːk friːk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb countable
دمدمی‌مزاجی، وسواس، چیز غریب، غرابت، خط‌دارکردن، رگه‌دارکردن، دمدمی بودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- That four-eyed man was quite a freak.
- آن مرد چهارچشم واقعاً هیولایی بود.
- A freak potato that weighed three kilos.
- سیب‌زمینی خارق‌العاده‌ای که سه کیلو وزن داشت.
- a freak accident
- تصادف عجیب‌وغریب
- A freak storm that had not happened for centuries.
- طوفانی غیرعادی که قرن‌ها اتفاق نیفتاده بود.
- a heroine freak
- سخت معتاد به هروئین
- a jazz freak
- دیوانه‌ی (موسیقی) جاز
- He freaked out on heroine and burned his own house down.
- هروئین او را طوری منقلب کرد که خانه‌ی خود را سوزاند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد freak

  1. noun something, someone very abnormal
    Synonyms:
    aberration abortion anomaly chimera curiosity geek grotesque malformation miscreation misshape monster monstrosity mutant mutation oddity queer rarity sport weirdo
    Antonyms:
    normality ordinary regular
  1. noun irregularity, whim
    Synonyms:
    caprice conceit crochet fad fancy folly humor megrim quirk turn twist vagary whimsy
    Antonyms:
    commonality ordinary regularity
  1. noun person enthused about something
    Synonyms:
    addict aficionado buff bug devotee enthusiast fan fanatic fiend maniac nut zealot
  1. verb become extraordinarily upset
    Synonyms:
    flip out go beserk go insane go mad lose control rave unhinge wig out

Phrasal verbs

  • freak out

    1- (در اثر مواد مخدر) نشئه شدن، از خود بیخود شدن، مست و لایعقل شدن 2- (در اثر نمایش یا اثر هنری ولی بدون مصرف موادمخدر) از خود بیخود شدن، عنان از کف دادن

ارجاع به لغت freak

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «freak» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/freak

لغات نزدیک freak

پیشنهاد بهبود معانی