دمدمیمزاجی، وسواس، چیز غریب، غرابت، خطدارکردن، رگهدارکردن، دمدمی بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
That four-eyed man was quite a freak.
آن مرد چهارچشم واقعاً هیولایی بود.
A freak potato that weighed three kilos.
سیبزمینی خارقالعادهای که سه کیلو وزن داشت.
a freak accident
تصادف عجیبوغریب
A freak storm that had not happened for centuries.
طوفانی غیرعادی که قرنها اتفاق نیفتاده بود.
a heroine freak
سخت معتاد به هروئین
a jazz freak
دیوانهی (موسیقی) جاز
He freaked out on heroine and burned his own house down.
هروئین او را طوری منقلب کرد که خانهی خود را سوزاند.
وحشتزده شدن، خیلی هیجانزده شدن، از کوره در رفتن، دیوانه شدن، شوکه شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «freak» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/freak