فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Frazzle

ˈfræzl ˈfræzl

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

فرسودگی، ساییدگی، آشفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

His trousers were worn to a frazzle.

شلوارش در اثر استفاده‌ی زیاد مندرس شده بود.

a frazzled widow with six children

بیوه‌زن بی‌رمق با شش فرزند

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد frazzle

  1. noun exhaustion; something very worn
    Synonyms:
    exhaustion collapse rag remnant shred lassitude enervation prostration
  1. verb wear out
    Synonyms:
    tire exhaust wear rip tear fray tucker knock out shred poop prostrate
    Antonyms:
    preserve maintain

Idioms

burn to a frazzle

(خوراک را) سوزاندن

worn to a frazzle

کاملاً خسته

ارجاع به لغت frazzle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frazzle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/frazzle

لغات نزدیک frazzle

پیشنهاد بهبود معانی