گذشتهی ساده:
rippedشکل سوم:
rippedسومشخص مفرد:
ripsوجه وصفی حال:
rippingشکل جمع:
ripsپاره کردن، دریدن، جر دادن، شکافتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
He was so angry he ripped his own collar.
از شدت خشم یقهی خود را چاک داد.
They had ripped half of the poster off the wall.
نیمی از پوستر را از دیوار جر داده بودند.
As she had no scissors, she ripped the cloth in half.
چون قیچی نداشت پارچه را از وسط جر داد.
She ripped the stitches of the skirt with a pair of scissors.
کوک دامن را با قیچی شکافت.
پاره شدن، شکافته شدن، جر خوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The sack ripped and the apples fell to the ground.
کیسه پاره شد و سیبها بر زمین افتادند.
The fabric of the couch began to rip after years of use.
پس از سالها استفاده، پارچهی مبل شروع به پاره شدن کرد.
شکاف، پارگی، چاک، جرخوردگی
The nail made a rip in the seat of his pants.
میخ در خشتک شلوارش پارگی ایجاد کرد.
She noticed a rip in her pants after climbing over the fence.
او پس از بالا رفتن از فنس متوجه شکافی در شلوارش شد.
تندآب، جریان تند آب
Swimmers should be careful of the rip near the rocks.
شناگران باید مراقب تندآب نزدیک صخرهها باشند.
the sound of the rip
صدای جریان تند آب
آدم هرزه، آدم عیاش، آدم فاسد
You're a rip.
تو یه آدم فاسدی.
The party was full of rips.
مهمانی پر از آدمهای هرزه بود.
لاتین (RIP) باشد که روحش در آرامش قرار گیرد، روحش شاد
Let's all take a moment of silence to remember John's father who passed away last week. RIP.
بیایید همه به یاد پدر جان که هفتهی گذشته درگذشت، لحظهای سکوت کنیم. روحش شاد.
The sudden passing of my beloved grandmother has left me heartbroken, but I know she's in a better place now. RIP, Grandma.
درگذشت ناگهانی مادربزرگ دوستداشتنیام من را دلشکسته کرد؛ اما میدانم که او اکنون در جای بهتری است. روحت شاد مادربزرگ.
حرکت کردن (بهسرعت یا با خشونت)
The athlete ripped through the finish line, breaking the world record.
این ورزشکار بهسرعت از خط پایان عبور کرد و رکورد جهانی را شکست.
The car ripped down the highway, leaving a trail of dust behind it.
این ماشین بهسرعت از بزرگراه عبور کرد و ردی از گردوغبار پشت سرش بر جای گذاشت.
(عامیانه) به شدت مورد حمله قرار دادن، حسابی چوبکاری کردن
1- دزدیدن 2- مغبون کردن، سوء استفاده کردن، (به کسی) انداختن
(امریکا - عامیانه) ادامه دادن، بیپروا رفتن، لگام گسیختگی کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rip» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rip