فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Rip

ˌɑːraɪˈpiː rɪp ˌɑːraɪˈpiː rɪp

گذشته‌ی ساده:

ripped

شکل سوم:

ripped

سوم‌شخص مفرد:

rips

وجه وصفی حال:

ripping

شکل جمع:

rips

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2

پاره کردن، دریدن، جر دادن، شکافتن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

He was so angry he ripped his own collar.

از شدت خشم یقه‌ی خود را چاک داد.

They had ripped half of the poster off the wall.

نیمی از پوستر را از دیوار جر داده بودند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

As she had no scissors, she ripped the cloth in half.

چون قیچی نداشت پارچه را از وسط جر داد.

She ripped the stitches of the skirt with a pair of scissors.

کوک دامن را با قیچی شکافت.

verb - intransitive

پاره شدن، شکافته شدن، جر خوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The sack ripped and the apples fell to the ground.

کیسه پاره شد و سیب‌ها بر زمین افتادند.

The fabric of the couch began to rip after years of use.

پس از سال‌ها استفاده، پارچه‌ی مبل شروع به پاره شدن کرد.

noun countable

شکاف، پارگی، چاک، جرخوردگی

The nail made a rip in the seat of his pants.

میخ در خشتک شلوارش پارگی ایجاد کرد.

She noticed a rip in her pants after climbing over the fence.

او پس از بالا رفتن از فنس متوجه شکافی در شلوارش شد.

noun

تندآب، جریان تند آب

Swimmers should be careful of the rip near the rocks.

شناگران باید مراقب تندآب نزدیک صخره‌ها باشند.

the sound of the rip

صدای جریان تند آب

noun countable

آدم هرزه، آدم عیاش، آدم فاسد

You're a rip.

تو یه آدم فاسدی.

The party was full of rips.

مهمانی پر از آدم‌های هرزه بود.

abbreviation

لاتین (RIP) باشد که روحش در آرامش قرار گیرد، روحش شاد

Let's all take a moment of silence to remember John's father who passed away last week. RIP.

بیایید همه به یاد پدر جان که هفته‌ی گذشته درگذشت، لحظه‌ای سکوت کنیم. روحش شاد.

The sudden passing of my beloved grandmother has left me heartbroken, but I know she's in a better place now. RIP, Grandma.

درگذشت ناگهانی مادربزرگ دوست‌داشتنی‌ام من را دل‌شکسته کرد؛ اما می‌دانم که او اکنون در جای بهتری است. روحت شاد مادربزرگ.

verb - intransitive

حرکت کردن (به‌سرعت یا با خشونت)

The athlete ripped through the finish line, breaking the world record.

این ورزشکار به‌سرعت از خط پایان عبور کرد و رکورد جهانی را شکست.

The car ripped down the highway, leaving a trail of dust behind it.

این ماشین به‌سرعت از بزرگراه عبور کرد و ردی از گردوغبار پشت سرش بر جای گذاشت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rip

  1. noun tear, cut
    Synonyms:
    cut split hole slit slash rent gash cleavage laceration
    Antonyms:
    closure
  1. verb tear, cut
    Synonyms:
    cut split slash slit shred lacerate gash hack rend cleave score burst rive fray frazzle claw
    Antonyms:
    close sew

Phrasal verbs

rip into

(عامیانه) به شدت مورد حمله قرار دادن، حسابی چوبکاری کردن

rip off

1- دزدیدن 2- مغبون کردن، سوء استفاده کردن، (به کسی) انداختن

Idioms

let her rip

(امریکا - عامیانه) ادامه دادن، بی‌پروا رفتن، لگام گسیختگی کردن

ارجاع به لغت rip

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rip» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rip

لغات نزدیک rip

پیشنهاد بهبود معانی