با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Sew

soʊ səʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sewed
  • شکل سوم:

    sewn
  • سوم شخص مفرد:

    sews
  • وجه وصفی حال:

    sewing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive verb - intransitive B1
    دوختن، دوزندگی کردن، خیاطی کردن
    • - She sews her own clothes.
    • - او لباس‌هایش را خودش می‌دوزد.
    • - Javad sews for a living.
    • - جواد با خیاطی امرار معاش می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد sew

  1. verb prepare fabric for clothing, covering
    Synonyms: baste, bind, embroider, fasten, piece, seam, stitch, tack, tailor, work
    Antonyms: rip, tear

Phrasal verbs

  • sew up

    درز گرفتن، دوختن

    منحصر کردن

    حتما برنده بودن، با موفقیت به انجام رساندن

ارجاع به لغت sew

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sew» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sew

لغات نزدیک sew

پیشنهاد بهبود معانی