گذشتهی ساده:
embroideredشکل سوم:
embroideredسومشخص مفرد:
embroidersوجه وصفی حال:
embroideringقلابدوزی کردن، گلدوزی کردن، برودرهدوزی، آراستن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Pari Khanom was embroidering tiny flowers on her scarf.
پریخانم داشت گلهای کوچکی را بر شال گردن خود گلدوزی میکرد.
He likes to embroider upon every story that comes his way.
او دوست دارد به هر داستانی که برمیخورد شاخ و برگ بدهد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «embroider» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/embroider