شکل جمع:
embroideriesگلدوزی
The embroidery on the wedding dress was exquisite.
گلدوزی روی لباس عروس بسیار زیبا بود.
The traditional embroidery on the that cloth was stunning.
گلدوزی سنتی روی آن لباس خیرهکننده بود.
She learned embroidery from her mother.
گلدوزی را از مادرش یاد گرفت.
Her grandmother taught her the art of embroidery at a young age.
مادربزرگش در سن پایین هنر گلدوزی را به او آموخت.
آبوتاب، شاخوبرگ (شرح و داستان و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She added some embroidery to her anecdote.
کمی آبوتاب به حکایتش افزود.
He had a reputation for exaggerating and adding embroidery to his stories.
او به اغراق و اضافه کردن شاخوبرگ به داستانهایش شهرت داشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «embroidery» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/embroidery