با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Embroidery

ɪmˈbrɔɪdri ɪmˈbrɔɪdri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    embroideries

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable
گل‌دوزی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The embroidery on the wedding dress was exquisite.
- گل‌دوزی روی لباس عروس بسیار زیبا بود.
- The traditional embroidery on the that cloth was stunning.
- گل‌دوزی سنتی روی آن لباس خیره‌کننده بود.
- She learned embroidery from her mother.
- گل‌دوزی را از مادرش یاد گرفت.
- Her grandmother taught her the art of embroidery at a young age.
- مادربزرگش در سن پایین هنر گل‌دوزی را به او آموخت.
noun uncountable
آب‌و‌تاب، شاخ‌وبرگ (شرح و داستان و غیره)
- She added some embroidery to her anecdote.
- کمی آب‌و‌تاب به حکایتش افزود.
- He had a reputation for exaggerating and adding embroidery to his stories.
- او به اغراق و اضافه کردن شاخ‌وبرگ به داستان‌هایش شهرت داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد embroidery

  1. noun fancy stitching
    Synonyms: adornment, appliqué, arabesque, bargello, brocade, crewel, crochet, cross-stitch, decoration, lace, lacery, needlepoint, needlework, quilting, sampler, tapestry, tatting, tracery

ارجاع به لغت embroidery

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «embroidery» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/embroidery

لغات نزدیک embroidery

پیشنهاد بهبود معانی