گذشتهی ساده:
embroiledشکل سوم:
embroiledسومشخص مفرد:
embroilsوجه وصفی حال:
embroilingبه نزاع انداختن، میانه برهم زدن، دچار کردن، آشفته کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a country that was at once embroiled in two wars
کشوری که در آن واحد گرفتار دو جنگ بود
At the time, our company was embroiled in a law suit.
در آن زمان شرکت ما درگیر دعوی قضایی بود.
Her emotions were forever embroiling her intellect.
احساساتش دائم فکر او را مختل میکرد.
the wind which was embroiling the sea
بادی که دریا را طوفانی میکرد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «embroil» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/embroil