گذشتهی ساده:
implicatedشکل سوم:
implicatedسومشخص مفرد:
implicatesوجه وصفی حال:
implicatingمتهم کردن، شریک جرم دانستن، دست داشتن، دخیل کردن، مشمول کردن
His suspicious behavior implicates him in the conspiracy.
رفتار مشکوکش او را در توطئه دخیل میکند.
He too was heavily implicated in the plan for a coup d'etat.
او هم زیاد در نقشهی کودتا دست داشت.
The fingerprints on the weapon implicate her in the murder.
اثر انگشت روی اسلحه او را در قتل متهم میکند.
گرفتار کردن، درگیر کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her remarks could implicate the company in unethical practices.
اظهارات او میتواند شرکت را گرفتار اقدامات غیراخلاقی کند.
Documents found at the scene could implicate the director in the corruption case.
اسناد کشفشده در صحنه میتواند مدیر را در پروندهی فساد درگیر کند.
دلالت کردن، اشاره کردن
The discovery of the bloody glove implicated him in the murder.
کشف دستکش خونین، بر قاتل بودن او دلالت میکرد.
His sudden departure might implicate his involvement in the theft.
خروج ناگهانی او ممکن است دلالت بر دزدی کند.
قدیمی درهم تنیده شدن، بههم پیچیدن
The vines began to implicate themselves around the old fence posts.
انگورها شروع به بههم پیچیدن در اطراف میلههای حصار قدیمی کردند.
Their hands would implicate during the dance.
دستان آنها در طول رقص بههم میپیچید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «implicate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/implicate