گذشتهی ساده:
affectedشکل سوم:
affectedسومشخص مفرد:
affectsوجه وصفی حال:
affectingشکل جمع:
affectsتأثیر گذاشتن، تأثیر داشتن، تحتتأثیر قرار دادن، متأثر کردن، اثر کردن
Her speech will affect the audience's emotions.
سخنرانی او احساسات مخاطب را تحتتأثیر قرار خواهد داد.
Climate change can affect global weather patterns.
تغییرات اقلیمی میتوانند بر الگوهای آبوهوای جهانی تأثیر بگذارند.
The news of Mohammadreza Shajarian's death affected the entire community deeply.
خبر مرگ محمدرضا شجریان تمام جامعه را عمیقاً متأثر کرد.
وانمود کردن، تظاهر کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They often affect indifference to hide their true feelings.
آنها اغلب تظاهر میکنند که بیتفاوت هستند تا احساسات واقعی خود را پنهان کنند.
He can easily affect enthusiasm, even when he’s not interested at all.
او بهراحتی میتواند به داشتن اشتیاق تظاهر کند، حتی زمانی که بههیچوجه علاقهمند نیست.
روانپزشکی روانشناسی عاطفه، عواطف
The sudden change in her affect revealed her underlying anxiety.
تغییر ناگهانی عواطف او اضطراب نهفتهی او را آشکار ساخت.
The therapist noted the patient's flat affect, indicating possible depression.
درمانگر متوجه بیواکنشی عاطفی بیمار شد که نشانگر افسردگی احتمالی او بود.
(بیماری) مبتلا شدن، ابتلا یافتن، گرفتار شدن، دچار شدن
The doctor warned that the bacteria could affect the entire population.
پزشک هشدار داد که این باکتری میتواند کل جمعیت را مبتلا کند.
Researchers study people who are affected by AIDS to improve treatment options.
محققان برای بهبود گزینههای درمانی، افراد مبتلا به ایدز را مطالعه میکنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «affect» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/affect