آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۸ آبان ۱۴۰۳

    Affect

    əˈfekt əˈfekt

    گذشته‌ی ساده:

    affected

    شکل سوم:

    affected

    سوم‌شخص مفرد:

    affects

    وجه وصفی حال:

    affecting

    شکل جمع:

    affects

    معنی affect | جمله با affect

    verb - transitive B2

    تأثیر گذاشتن، تأثیر داشتن، تحت‌تأثیر قرار دادن، متأثر کردن، اثر کردن

    Her speech will affect the audience's emotions.

    سخنرانی او احساسات مخاطب را تحت‌تأثیر قرار خواهد داد.

    Climate change can affect global weather patterns.

    تغییرات اقلیمی می‌توانند بر الگوهای آب‌و‌هوای جهانی تأثیر بگذارند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The news of Mohammadreza Shajarian's death affected the entire community deeply.

    خبر مرگ محمدرضا شجریان تمام جامعه را عمیقاً متأثر کرد.

    verb - transitive formal

    وانمود کردن، تظاهر کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    They often affect indifference to hide their true feelings.

    آن‌ها اغلب تظاهر می‌کنند که بی‌تفاوت هستند تا احساسات واقعی خود را پنهان کنند.

    He can easily affect enthusiasm, even when he’s not interested at all.

    او به‌راحتی می‌تواند به داشتن اشتیاق تظاهر کند، حتی زمانی که به‌هیچ‌وجه علاقه‌مند نیست.

    noun uncountable

    روان‌پزشکی روان‌شناسی عاطفه، عواطف

    The sudden change in her affect revealed her underlying anxiety.

    تغییر ناگهانی عواطف او اضطراب نهفته‌ی او را آشکار ساخت.

    The therapist noted the patient's flat affect, indicating possible depression.

    درمانگر متوجه بی‌واکنشی عاطفی بیمار شد که نشان‌گر افسردگی احتمالی او بود.

    verb - transitive

    (بیماری) مبتلا شدن، ابتلا یافتن، گرفتار شدن، دچار شدن

    The doctor warned that the bacteria could affect the entire population.

    پزشک هشدار داد که این باکتری می‌تواند کل جمعیت را مبتلا کند.

    Researchers study people who are affected by AIDS to improve treatment options.

    محققان برای بهبود گزینه‌های درمانی، افراد مبتلا به ایدز را مطالعه می‌کنند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد affect

    1. verb influence, affect emotionally
      Synonyms:
      influence move touch stir alter change modify impress inspire interest involve relate regard disturb upset overcome prevail induce act on transform impinge perturb sway
    1. verb pretend, imitate
      Synonyms:
      act fake pretend simulate feign assume sham imitate bluff put on contrive playact adopt put up a front make out like do a bit lay it on thick aspire to counterfeit

    سوال‌های رایج affect

    گذشته‌ی ساده affect چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده affect در زبان انگلیسی affected است.

    شکل سوم affect چی میشه؟

    شکل سوم affect در زبان انگلیسی affected است.

    شکل جمع affect چی میشه؟

    شکل جمع affect در زبان انگلیسی affects است.

    وجه وصفی حال affect چی میشه؟

    وجه وصفی حال affect در زبان انگلیسی affecting است.

    سوم‌شخص مفرد affect چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد affect در زبان انگلیسی affects است.

    ارجاع به لغت affect

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «affect» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/affect

    لغات نزدیک affect

    • - affair
    • - affaire d'honneur
    • - affect
    • - affect someone deeply
    • - affect the bottom line
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    forever forgive and forget formality former fortitude fortuitous fortunately fountain of youth four hundred frederick fresh air Friday fungible furthermore futuristic معذب اسطوخدوس قلک غفلت کردن غافل شدن لب مطلب مشکل تانک الم‌شنگه عسکری آروغ آقا اسطرلاب جناغ سینه طاقدیس
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.