امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Alter

ˈɒːltər ˈɔːltə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    altered
  • شکل سوم:

    altered
  • سوم‌شخص مفرد:

    alters
  • وجه وصفی حال:

    altering

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
تغییر دادن، عوض کردن، اصلاح کردن، دگرگون کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- We've had to alter some of our plans.
- مجبور شدیم بعضی از برنامه‌هایمان را عوض کنیم.
- Drugs can alter your perception of reality.
- مواد مخدر می‌تواند درک شما از واقعیت را تغییر دهد.
verb - intransitive
تغییر یافتن، دگرگون شدن
- After the death of his children, he was an altered man.
- پس از مرگ فرزندانش او آدم دیگری شد.
- The weather alters from one season to another.
- هوا فصل به فصل عوض می‌شود.
verb - transitive
(خیاطی) بازدوزی کردن
verb - transitive
(حیوان) اخته کردن، رحم درآوردن، نابارور کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد alter

  1. verb change
    Synonyms:
    adapt adjust amend change convert cook correct mid-course develop dial back diversify doctor fine tune make different metamorphose modify mutate phony up recalibrate recast reconstruct refashion reform remodel renovate reshape revamp revise shift transform transmute turn vary
    Antonyms:
    continue fix keep let stand maintain preserve remain retain sustain
  1. verb sterilize animal
    Synonyms:
    caponize castrate change desexualize emasculate fix geld mutilate neuter spay unsex

لغات هم‌خانواده alter

  • verb - transitive
    alter

ارجاع به لغت alter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «alter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/alter

لغات نزدیک alter

پیشنهاد بهبود معانی