گذشتهی ساده:
changedشکل سوم:
changedسومشخص مفرد:
changesوجه وصفی حال:
changingشکل جمع:
changesعوض کردن (به چیزی از همان نوع)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
Let's change seats!
بیا صندلیهایمان را با هم عوض کنیم!
He changes his clothes every day.
او هر روز لباسهای خود را عوض میکند.
to change jobs
شغل عوض کردن
دگرگون کردن، تغییر کردن، عوض کردن، تبدیل کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The dollar's rate changes constantly.
نرخ دلار بهطورمرتب تغییر میکند.
After his father's death, Hossein has changed.
حسین پس از فوت پدرش مرد دیگری شده است.
Tehran has changed a lot.
تهران خیلی عوض شده است.
انگلیسی بریتانیایی معاوضه کردن، تعویض کردن
I need to change these shoes for a smaller size.
من باید این کفشها را با یک سایز کوچکتر تعویض کنم.
She decided to change her dress for a different color.
او تصمیم گرفت پیراهنش را با یکی با رنگ متفاوت معاوضه کند.
عوض کردن (پیاده شدن از وسیلهی نقلیه و سوار شدن به دیگری برای ادامه دادن مسیر)
From Chicago to Tehran we changed planes three times.
از شیکاگو تا تهران سه بار هواپیما عوض کردیم.
I need to change at the next station.
باید در ایستگاه بعدی اتوبوس عوض کنم.
تبدیل کردن (ارز، پول)، خردکردن (پول)
Would you please change this hundred-toman bill?
آیا ممکن است این صد تومانی را خرد کنید؟
I want to change my pounds into dollars.
میخواهم پوندهای خود را به دلار تبدیل کنم.
عوض کردن (لباس، پوشک بچه، ملحفه و...)
It's time to change the baby.
وقت آن است که پوشک بچه را عوض کنی.
I always change the sheets on Sundays.
من همیشه در روزهای یکشنبه ملحفهها را عوض میکنم.
Please change out of those wet clothes.
لطفاً آن لباسهای خیس را عوض کن.
تغییر کردن، عوض شدن (جهت باد، جریان جزرومد و...)
The wind began to change suddenly.
باد ناگهان شروع به تغییر جهت کرد.
The tide will change by morning.
جریان جزرومد تا صبح تغییر خواهد کرد.
عوض کردن (دنده)
She quickly changed gear to accelerate.
او به سرعت دنده را عوض کرد تا شتاب بگیرد.
He decided to change down before the turn.
او تصمیم گرفت قبلاز پیچ دنده را پایین بیاورد.
دگرگونی، تغییر، تعویض، تحول
I don't like change at all.
از دگرگونی اصلاً خوشم نمیآید.
Her decision brought about a significant change.
تصمیم او تغییر قابل توجهی به همراه داشت.
Your car needs an oil change.
ماشین شما نیاز به تعویض روغن دارد.
تنوع، تغییر
Being in the country made a refreshing change.
بودن در روستا تنوع دلپذیری بود.
Let's try a different restaurant tonight; it'll be a nice change.
بگذارید امشب رستورانی متفاوت را امتحان کنیم؛ این تغییر خوبی خواهد بود.
پول خرد، سکه، بقیهی پول، باقیماندهی پول
Sorry, I don't have any change.
متأسفانه پول خرد ندارم.
He tossed his loose change into the charity box.
او سکههای خود را به داخل جعبهی خیریه انداخت.
She counted the change before leaving the store.
او قبلاز ترک فروشگاه، باقیماندهی پولش را شمرد.
تغییر، تعویض (لباس)
After the meeting, he needed a change into something more comfortable.
بعداز جلسه، او نیاز داشت به تغییر لباس به چیزی راحتتر داشت.
He made a quick change before the performance began.
او قبلاز شروع اجرا لباسش را سریع عوض کرد.
تعویض (پیاده شدن از وسیلهی نقلیه و سوار شدن به دیگری برای ادامه دادن مسیر)
We had to make two changes before reaching our destination.
ما قبلاز رسیدن به مقصد دو بار تعویض داشتیم.
Frequent changes can be tiring during long travels.
تعویض مکرر وسیلهی نقلیه در سفرهای طولانی میتواند خستهکننده باشد.
انگلیسی آمریکایی (بیسبال) پرتاب آرام توپ (زمانی که پیچر توپ را، برای فریب دادن بَتِر، آرامتر پرتاب میکند)
The pitcher needs a good change to disrupt the batter's timing.
پیچر به ضربهی آرام خوبی نیاز دارد تا زمانبندی بتر را مختل کند.
A well-executed change can confuse even the best hitters.
ضربهی آرامی درست اجراشده میتواند حتی بهترین ضربهزنندهها را گیج کند.
آبوهوا تغییر آبوهوا، تغییر وضع
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی آبوهوا
Suddenly the weather changed.
هوا بهناگهان دگرگون شد.
a change of seasons
تغییر فصلهای سال
(اتومبیل) توی دندهی سنگینتر گذاشتن
به نوبت عمل کردن، نوبتی کردن
(در اتومبیل) توی دندهی سبکتر گذاشتن
لباس اضافی (برای عوض کردن)
کهنهی بچه را عوض کردن
ملافهی بستر را عوض کردن
تغییر مکان، تغییر جهت، معکوسسازی
اتوبوس عوض کردن
(اتومبیل) دنده عوض کردن
تغییر یا تنوع ایجاد کردن
1- (موسیقی - آلت زنگولهای) زنگولهها را با آواهای گوناگون به صدا درآوردن 2- به طرق گوناگون گفتن یا انجام دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «change» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/change