با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Sustain

səˈsteɪn səˈsteɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sustained
  • شکل سوم:

    sustained
  • سوم‌شخص مفرد:

    sustains
  • وجه وصفی حال:

    sustaining

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C2
پشتیبانی کردن، نگه داشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Bones sustain the body.
- استخوان‌ها بدن را نگه می‌دارند.
- We must sustain our economic prosperity.
- ما باید رونق اقتصادی خود را حفظ کنیم.
- to sustain one's optimism
- خوش‌بینی خود را حفظ کردن
- It has sustained its reputation for a long time.
- مدت‌هاست که شهرت خود را حفظ کرده است.
verb - transitive
تقویت کردن، قوت دادن
- Their faith sustained them throughout the dark years of the war.
- ایمان آن‌ها در طول سال‌های تیره‌ی جنگ به آن‌ها قوت‌ قلب می‌داد.
verb - transitive
ایستادگی کردن، دوام آوردن، ادامه دادن
verb - transitive
متحمل شدن، دستخوش چیزی شدن، تاب آوردن
- a man who has bravely sustained the burden of responsibility
- مردی که با شهامت بار مسئولیت را تحمل کرده است
verb - transitive
تصدیق کردن، تثبیت کردن، تایید کردن
- to sustain a verdict
- حکم دادگاه را تأیید کردن
- testimonies that sustain our claims
- شهادت‌هایی که ادعاهای ما را اثبات می‌کند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sustain

  1. verb keep up, maintain
    Synonyms: aid, approve, assist, back, bankroll, bear, befriend, bolster, brace, buoy, buttress, carry, comfort, confirm, continue, convey, defend, endorse, favor, feed, foster, go for, help, keep alive, keep from falling, keep going, lend a hand, lug, nourish, nurse, nurture, pack, preserve, prolong, prop, protract, provide for, ratify, relieve, save, shore up, stand by, stick up for, supply, support, tote, transfer, transport, uphold, validate, verify
    Antonyms: discontinue, halt, stop
  2. verb endure, experience
    Synonyms: abide, bear, bear up under, bear with, brook, digest, encounter, feel, go, hang in, have, know, live with, put up with, see, stand, stand up to, stomach, suffer, take it, tolerate, undergo, withstand
    Antonyms: abstain, discontinue, stop

لغات هم‌خانواده sustain

ارجاع به لغت sustain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sustain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sustain

لغات نزدیک sustain

پیشنهاد بهبود معانی