گذشتهی ساده:
withstoodشکل سوم:
withstoodسومشخص مفرد:
withstandsوجه وصفی حال:
withstandingتاب آوردن، مقاومت کردن با، ایستادگی کردن در برابر، تحمل کردن، مخالفت کردن، استقامت ورزیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He could not withstand psychological pressure.
او تاب تحمل فشار روانی را نداشت.
The city was not capable of withstanding a prolonged siege.
شهر قادر نبود که محاصرهی طولانی را تحمل کند.
He stood firm and withstood their demands.
او استوار ایستاد و در مقابل خواستههای آنان مقاومت کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «withstand» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/withstand