تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
درنگ کردن، تأخیر کردن، به انتظار چیزی بودن
وفادار ماندن، وفا کردن
سربرافراشتن، جلو آمده بودن
سرقت مسلحانه کردن
حمایت کردن، پشتیبانی کردن، دفاع کردن
دنبال کردن، پیگیری کردن
پایبند بودن
پافشاری کردن، ایستادگی کردن
تحمل کردن، دوام آوردن، بردباری کردن در برابر
پایبند بودن، ادامه دادن
چسباندن
چسبیدن
یادداشت کردن
ادامه دادن
جلو آمدن
برجسته بودن، برآمدگی
چوب خط
(عامیانه) هشیار، با عرضه، لایق، کارآمد
ادامه دادن، دوام آوردن، تحمل کردن
sticks and stones may break my bones but words will never hurt me
با سنگ و چوب میتوان مرا رنج داد؛ ولی حرف (ناسزا) به من آسیبی نمیرساند
(خوراک) به دل چسبیدن، مزه کردن
(عامیانه) دهات، جاهای دورافتاده، بیخ گور سیاه
to stick in one's craw (or to stick in the craw)
اکراه داشتن، پذیرا نبودن، مشمئزکننده بودن
(انگلیس - عامیانه) در وضعیت وخیم
(حرف و غیره) در گلوی کسی گیر کردن
stay the course (or stick the course)
دلسرد نشدن و کار را دنبال کردن
مغبون شدگی
گردن فرازی کردن، خود را در معرض تمسخر (یا ناکامی و غیره) احتمالی قراردادن
حرف خود را دو تا نکردن، سر حرف خود ماندن، موضع خود را حفظ کردن، اعتقادات خود را سفت چسبیدن، ساز خود را زدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stick» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stick