صدای تند و خشن درآوردن، قارقار کردن، تلپی افتادن، وزش، ضربت، با صدای تلپ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She started plunking the (strings on the) guitar.
شروع کرد به گیتار زدن.
The fat lady plunked in the chair.
زن چاق تلپی روی صندلی نشست.
He plunked the books on the table.
کتابها را تالاپی روی میز انداخت.
the plunk of a kamancheh
صدای ونگونگ کمانچه
the plunk of horse hooves
صدای تاپتاپ سم اسبها
plunk in the center
درست در وسط
(عامیانه) پرداختن، سلفیدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «plunk» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/plunk