فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Unload

ʌnˈloʊd ʌnˈləʊd

گذشته‌ی ساده:

unloaded

شکل سوم:

unloaded

سوم‌شخص مفرد:

unloads

وجه وصفی حال:

unloading

توضیحات:

همچنین می‌توان از offload به‌ جای unload استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb C1

خالی کردن - تخلیه کردن، بار خالی کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده
verb - transitive adverb

خالی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

the unloading of a truck

تخلیه‌ی کامیون

It takes five days to unload this ship.

باراندازی این کشتی پنج روز طول می‌کشد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

We were taught how to load and unload a field gun.

به ما یاد داده‌اند چگونه در توپ صحرایی گلوله بگذاریم و گلوله‌ی آن را خارج کنیم.

unloading damaged goods

قالب‌کردن کالاهای آسیب‌دیده

She unloaded her heart's secrets on her best friend.

مکتومات قلب خود را به بهترین دوست خویش بروز داد.

He unloaded his anger.

خشم خود را بیرون ریخت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unload

  1. verb take off; empty
    Synonyms:
    remove dump get rid of discharge relieve empty take off lighten rid unpack disburden unburden off-load disencumber unlade discommode cast void slough disgorge jettison take a load off clear out break bulk
    Antonyms:
    load fill put on

ارجاع به لغت unload

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unload» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unload

لغات نزدیک unload

پیشنهاد بهبود معانی