گذشتهی ساده:
unloadedشکل سوم:
unloadedسومشخص مفرد:
unloadsوجه وصفی حال:
unloadingهمچنین میتوان از offload به جای unload استفاده کرد.
خالی کردن - تخلیه کردن، بار خالی کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
خالی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the unloading of a truck
تخلیهی کامیون
It takes five days to unload this ship.
باراندازی این کشتی پنج روز طول میکشد.
We were taught how to load and unload a field gun.
به ما یاد دادهاند چگونه در توپ صحرایی گلوله بگذاریم و گلولهی آن را خارج کنیم.
unloading damaged goods
قالبکردن کالاهای آسیبدیده
She unloaded her heart's secrets on her best friend.
مکتومات قلب خود را به بهترین دوست خویش بروز داد.
He unloaded his anger.
خشم خود را بیرون ریخت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «unload» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unload