فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Unload

ʌnˈloʊd ʌnˈləʊd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    unloaded
  • شکل سوم:

    unloaded
  • سوم شخص مفرد:

    unloads
  • وجه وصفی حال:

    unloading

توضیحات

همچنین می‌توان از offload به‌ جای unload استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive adverb C1
    خالی کردن - تخلیه کردن، بار خالی کردن
  • verb - transitive adverb
    خالی کردن
    • - the unloading of a truck
    • - تخلیه‌ی کامیون
    • - It takes five days to unload this ship.
    • - باراندازی این کشتی پنج روز طول می‌کشد.
    • - We were taught how to load and unload a field gun.
    • - به ما یاد داده‌اند چگونه در توپ صحرایی گلوله بگذاریم و گلوله‌ی آن را خارج کنیم.
    • - unloading damaged goods
    • - قالب‌کردن کالاهای آسیب‌دیده
    • - She unloaded her heart's secrets on her best friend.
    • - مکتومات قلب خود را به بهترین دوست خویش بروز داد.
    • - He unloaded his anger.
    • - خشم خود را بیرون ریخت.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد unload

  1. verb take off; empty
    Synonyms: break bulk, cast, clear out, disburden, discharge, discommode, disencumber, disgorge, dump, get rid of, jettison, lighten, off-load, relieve, remove, rid, slough, take a load off, unburden, unlade, unpack, void
    Antonyms: fill, load, put on

ارجاع به لغت unload

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unload» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unload

لغات نزدیک unload

پیشنهاد بهبود معانی