Get Rid Of

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

collocation phrasal verb
از شر چیزی خلاص شدن، از سر باز کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Akbar wanted to get rid of the uninvited guests and be alone with his friend.
- اکبر می‌خواست مهمانان ناخوانده را از سر باز کند و با دوستش تنها بشود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد get rid of

  1. phrasal verb discard
    Synonyms:
    throw away throw out dump dispose of reject remove eliminate exclude ditch expel part with omit chuck cast aside do away with kill assassinate slaughter exterminate eighty-six deep-six cut

ارجاع به لغت get rid of

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «get rid of» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/get-rid-of

لغات نزدیک get rid of

پیشنهاد بهبود معانی