جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم متن
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
اطلاعات بیشتر
نرمافزار iOS
اطلاعات بیشتر
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
لغات جستوجو شده
وبلاگ
معنی و نمونهجمله
مترادف و متضاد
Get Rid Of
آخرین بهروزرسانی:
۶ خرداد ۱۴۰۲
Phrasal verb
از شر چیزی خلاص شدن، از سر باز کردن
- Akbar wanted to get rid of the uninvited guests and be alone with his friend.
- اکبر میخواست مهمانان ناخوانده را از سر باز کند و با دوستش تنها بشود.
پیشنهاد و بهبود معانی
تبلیغات
(تبلیغات را حذف کنید)
مترادف و متضاد get rid of
Phrasal verb
discard
Synonyms:
assassinate, cast aside, chuck, cut, deep-six, dispose of, ditch, do away with, dump, eighty-six, eliminate, exclude, expel, exterminate, kill, omit, part with, reject, remove, slaughter, throw away, throw out
لغات نزدیک get rid of
-
get over with
-
get religion
- get rid of
-
get so (that)
-
get someone (or something) wrong
پیشنهاد و بهبود معانی
دریافت فست دیکشنری از طریق اپاستور
دانلود مستقیم فست دیکشنری