گذشتهی ساده:
dumpedشکل سوم:
dumpedسومشخص مفرد:
dumpsوجه وصفی حال:
dumpingشکل جمع:
dumpsدر معنای نهم و چهاردهم همچنین میتوان از set dump و setter dump بهجای dump استفاده کرد.
در معنای دهم در انگلیسی بریتانیایی بهجای dump از rubbish dump هم استفاده میشود.
در معنای دهم در انگلیسی آمریکایی بهجای dumb از garbage dump هم استفاده میشود.
ریختن، خالی کردن، انداختن (بهصورت سهلانگارانه)
The truck dumped the bricks with an ear- rending noise.
کامیون آجرها را با صدای گوشخراشی خالی کرد.
She dumped her backpack on the floor after a long day at school.
او کولهپشتیاش را پساز روزی طولانی در مدرسه بر روی زمین انداخت.
He dumped the leftover food into the trash can.
او باقیماندهی غذا را در سطل زباله ریخت.
The kids dumped their toys all over the living room.
بچهها اسباببازیهایشان را در تمام اتاق نشیمن انداختند.
دور ریختن، خالی کردن (در جای اشتباه)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Illegal companies dump their industrial waste in forested areas.
شرکتهای غیرقانونی زبالههای صنعتی خود را در مناطق جنگلی خالی میکنند.
Protesters dumped the first shipload of tea into the sea.
اعتراضکنندگان اولین محمولهی چای کشتی را به دریا ریختند.
People should not dump their trash in streets and public spaces.
مردم نباید زبالههای خود را در خیابانها و فضاهای عمومی دور بریزند.
فروختن (با قیمت ارزان)
He accused the Japanese of dumping their watches on the French market.
ژاپنیها را متهم کرد که ساعتهای خود را زیر قیمت تمامشده به بازار فرانسه فروختند.
The company decided to dump surplus stock at a fraction of the price.
شرکت تصمیم گرفت که موجودی اضافی را با قیمتی ناچیز بفروشد.
The retailer attempted to dump last season's clothing in foreign markets.
خردهفروشی سعی کرد لباسهای فصل گذشته را در بازارهای خارجی بفروشد.
They were caught dumping expired food items in local markets.
آنها درحال فروش اقلام غذایی منقضیشده در بازارهای محلی دستگیر شدند.
کامپیوتر منتقل کردن داده
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
I need to dump the data from my laptop to an external hard drive.
من نیاز دارم اطلاعات را از لپتاپم به هارد دیسک خارجی منتقل کنم.
The system will automatically dump the cache to free up memory.
سیستم بهطور خودکار دادهی موقت را منتقل خواهد کرد تا حافظه را آزاد کند.
ترک کردن، رها کردن، قطعرابطه کردن، به هم زدن، ول کردن (رابطهی عاشقانه)
He dumped his mistress and took a new one.
معشوق خود را ول کرد و معشوق تازهای گرفت.
She dumped her boyfriend last week and now feels much better.
او هفتهی گذشته با دوستپسرش به هم زد و حالا احساس بهتری دارد.
He dumped her without any explanation and stopped replying to her messages.
او بدون هیچ توضیحی رابطه را تمام کرد و دیگر پاسخ پیامهایش را نداد.
I can't believe she dumped me like that and left!
نمیتوانم باور کنم که او مرا اینطور ترک کرد و رفت!
ورزش پاس دادن توپ (پاس کوتاه)
He decided to dump the ball off to the nearest teammate.
او تصمیم گرفت که توپ را به نزدیکترین همتیمی پاس دهد.
He was double-teamed, so he dumped it off to the open man.
او توسط دو بازیکن به تنگنا افتاده بود، بنابراین توپ را به بازیکن آزاد پاس داد.
ورزش (هاکی) گوی را بهسمت تیم حریف زدن
The defenseman dumps the puck into the offensive zone.
مدافع گوی را به منطقهی هجومی میزند.
The forward dumps the puck into the corner to buy some time.
مهاجم گوی را به گوشه میزند تا کمی زمان بخرد.
ورزش (گلف) زدن توپ به آب یا منطقهی شنی
He dumped his tee shot right into the lake.
او ضربهی اول خود را مستقیماً داخل دریاچه انداخت.
He nervously dumped his ball into the bunker on the final hole.
او با اضطراب توپ خود را در سوراخ آخر به منطقهی شنی انداخت.
ورزش (والیبال) جاخالی دادن پاسور (فرستادن توپ به زمین حرف در ضربهی دوم)
Professional volleyball players use setter dumps to score surprise points.
بازیکنان حرفهای والیبال از جاخالی دادن برای گرفتن امتیازهای غافلگیرکننده استفاده میکنند.
When the opponent's defense expects a third pass, dumping the ball into their court can be a smart tactic.
در مواقعی که دفاع حریف انتظار دریافت سوم را دارد، جاخالی دادن توپ در زمین آنها میتواند تاکتیک هوشمندانهای باشد.
زبالهدان، آشغالدانی
The dump was overflowing with garbage after the holiday weekend.
پساز تعطیلات آخرهفته، آشغالدانی پر از زباله بود.
The city has a new dump that is environmentally friendly.
شهر، زبالهدان جدیدی دارد که دوستدار محیطزیست است.
the city dump
آشغالدانی شهر
آشغالدونی، جای کثیف، خرابه
Their house is a dump.
خانهی آنها آشغالدونی است.
The house we rented was like a dump, full of dirt and old furniture.
خانهای که اجاره کردیم مثل خرابه بود، پر از کثیفی و وسایل کهنه.
This area has become such a dump that it's barely livable.
این منطقه واقعاً محل کثیفی است و به درد زندگی کردن نمیخورد.
انبار (معمولاً در مکانی نظامی)
The food dump was located near the front lines.
انبار غذا در نزدیکی خطوط مقدم قرار داشت.
They raided the ammunition dump to resupply their troops.
آنها به انبار مهمات حمله کردند تا نیروهای خود را دوباره تجهیز کنند.
کامپیوتر انتقال داده
After the crash, a memory dump was essential for recovery.
پساز خرابی، انتقال حافظه برای بازیابی ضروری بود.
The data dump revealed several critical errors in the software.
انتقال داده چندین خطای بحرانی در نرمافزار را نشان داد.
ورزش (والیبال) جاخالی پاسور (فرستادن توپ به زمین حرف در ضربهی دوم)
The setter executed a perfect dump, surprising everyone on the court.
پاسور، جاخالی عالیای انجام داد و همه را در زمین غافلگیر کرد.
Strategically using a dump can change the momentum of the match.
استفاده استراتژیک از جاخالی پاسور میتواند روند بازی را تغییر دهد.
(عامیانه) خوار و خفیف کردن، تحقیر کردن
تخلیه زباله، ریختن زباله
مغموم، دلگرفته، برزخ، پکر
drop (or dump) into someone's lap
(مسئولیت و غیره را) به کسی تحمیل کردن، به گردن کسی انداختن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dump» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dump