آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۴

    Dump

    dʌmp dʌmp

    گذشته‌ی ساده:

    dumped

    شکل سوم:

    dumped

    سوم‌شخص مفرد:

    dumps

    وجه وصفی حال:

    dumping

    شکل جمع:

    dumps

    توضیحات:

    در معنای نهم و چهاردهم همچنین می‌توان از set dump و setter dump به‌جای dump استفاده کرد.

    در معنای دهم در انگلیسی بریتانیایی به‌جای dump از rubbish dump هم استفاده می‌شود.

    در معنای دهم در انگلیسی آمریکایی به‌جای dumb از garbage dump هم استفاده می‌شود.

    معنی dump | جمله با dump

    verb - transitive C2

    ریختن، خالی کردن، انداختن (به‌صورت سهل‌انگارانه)

    The truck dumped the bricks with an ear- rending noise.

    کامیون آجرها را با صدای گوش‌خراشی خالی کرد.

    She dumped her backpack on the floor after a long day at school.

    او کوله‌پشتی‌اش را پس‌از روزی طولانی در مدرسه بر روی زمین انداخت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He dumped the leftover food into the trash can.

    او باقی‌مانده‌ی غذا را در سطل زباله ریخت.

    The kids dumped their toys all over the living room.

    بچه‌ها اسباب‌بازی‌هایشان را در تمام اتاق نشیمن انداختند.

    verb - transitive C1

    دور ریختن، خالی کردن (در جای اشتباه)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    Illegal companies dump their industrial waste in forested areas.

    شرکت‌های غیرقانونی زباله‌های صنعتی خود را در مناطق جنگلی خالی می‌کنند.

    Protesters dumped the first shipload of tea into the sea.

    اعتراض‌کنندگان اولین محموله‌ی چای کشتی را به دریا ریختند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    People should not dump their trash in streets and public spaces.

    مردم نباید زباله‌های خود را در خیابان‌ها و فضاهای عمومی دور بریزند.

    verb - transitive

    فروختن (با قیمت ارزان)

    He accused the Japanese of dumping their watches on the French market.

    ژاپنی‌ها را متهم کرد که ساعت‌های خود را زیر قیمت تمام‌شده به بازار فرانسه فروختند.

    The company decided to dump surplus stock at a fraction of the price.

    شرکت تصمیم گرفت که موجودی اضافی را با قیمتی ناچیز بفروشد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The retailer attempted to dump last season's clothing in foreign markets.

    خرده‌فروشی سعی کرد لباس‌های فصل گذشته را در بازارهای خارجی بفروشد.

    They were caught dumping expired food items in local markets.

    آن‌ها درحال فروش اقلام غذایی منقضی‌شده در بازارهای محلی دستگیر شدند.

    verb - transitive

    کامپیوتر منتقل کردن داده

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

    مشاهده

    I need to dump the data from my laptop to an external hard drive.

    من نیاز دارم اطلاعات را از لپ‌تاپم به هارد دیسک خارجی منتقل کنم.

    The system will automatically dump the cache to free up memory.

    سیستم به‌طور خودکار داده‌ی موقت را منتقل خواهد کرد تا حافظه را آزاد کند.

    verb - transitive informal C2

    ترک کردن، رها کردن، قطع‌رابطه کردن، به هم زدن، ول کردن (رابطه‌ی عاشقانه)

    He dumped his mistress and took a new one.

    معشوق خود را ول کرد و معشوق تازه‌ای گرفت.

    She dumped her boyfriend last week and now feels much better.

    او هفته‌ی گذشته با دوست‌پسرش به هم زد و حالا احساس بهتری دارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He dumped her without any explanation and stopped replying to her messages.

    او بدون هیچ توضیحی رابطه را تمام کرد و دیگر پاسخ پیام‌هایش را نداد.

    I can't believe she dumped me like that and left!

    نمی‌توانم باور کنم که او مرا این‌طور ترک کرد و رفت!

    verb - transitive

    ورزش پاس دادن توپ (پاس کوتاه)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    He decided to dump the ball off to the nearest teammate.

    او تصمیم گرفت که توپ را به نزدیک‌ترین هم‌تیمی پاس دهد.

    He was double-teamed, so he dumped it off to the open man.

    او توسط دو بازیکن به تنگنا افتاده بود، بنابراین توپ را به بازیکن آزاد پاس داد.

    verb - transitive

    ورزش (هاکی) گوی را به‌سمت تیم حریف زدن

    The defenseman dumps the puck into the offensive zone.

    مدافع گوی را به منطقه‌ی هجومی می‌زند.

    The forward dumps the puck into the corner to buy some time.

    مهاجم گوی را به گوشه می‌زند تا کمی زمان بخرد.

    verb - transitive

    ورزش (گلف) زدن توپ به آب یا منطقه‌ی شنی

    He dumped his tee shot right into the lake.

    او ضربه‌ی اول خود را مستقیماً داخل دریاچه انداخت.

    He nervously dumped his ball into the bunker on the final hole.

    او با اضطراب توپ خود را در سوراخ آخر به منطقه‌ی شنی انداخت.

    verb - transitive

    والیبال ورزش جاخالی دادن پاسور (فرستادن توپ به زمین حریف در ضربه‌ی دوم)

    Professional volleyball players use setter dumps to score surprise points.

    بازیکنان حرفه‌ای والیبال از جاخالی دادن برای گرفتن امتیازهای غافلگیرکننده استفاده می‌کنند.

    When the opponent's defense expects a third pass, dumping the ball into their court can be a smart tactic.

    در مواقعی که دفاع حریف انتظار دریافت سوم را دارد، جاخالی دادن توپ در زمین آن‌ها می‌تواند تاکتیک هوشمندانه‌ای باشد.

    noun countable C1

    زباله‌دان، آشغالدانی

    The dump was overflowing with garbage after the holiday weekend.

    پس‌از تعطیلات آخرهفته، آشغالدانی پر از زباله بود.

    The city has a new dump that is environmentally friendly.

    شهر، زباله‌دان جدیدی دارد که دوستدار محیط‌زیست است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the city dump

    آشغالدانی شهر

    noun countable informal C2

    آشغالدونی، جای کثیف، خرابه

    Their house is a dump.

    خانه‌ی آن‌ها آشغال‌دونی است.

    The house we rented was like a dump, full of dirt and old furniture.

    خانه‌ای که اجاره کردیم مثل خرابه بود، پر از کثیفی و وسایل کهنه.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    This area has become such a dump that it's barely livable.

    این منطقه واقعاً محل کثیفی است و به‌ درد زندگی کردن نمی‌خورد.

    noun countable

    انبار (معمولاً در مکانی نظامی)

    The food dump was located near the front lines.

    انبار غذا در نزدیکی خطوط مقدم قرار داشت.

    They raided the ammunition dump to resupply their troops.

    آن‌ها به انبار مهمات حمله کردند تا نیروهای خود را دوباره تجهیز کنند.

    noun countable

    کامپیوتر انتقال داده

    After the crash, a memory dump was essential for recovery.

    پس‌از خرابی، انتقال حافظه برای بازیابی ضروری بود.

    The data dump revealed several critical errors in the software.

    انتقال داده چندین خطای بحرانی در نرم‌افزار را نشان داد.

    noun countable

    والیبال ورزش جاخالی پاسور (فرستادن توپ به زمین حریف در ضربه‌ی دوم)

    The setter executed a perfect dump, surprising everyone on the court.

    پاسور، جاخالی عالی‌ای انجام داد و همه را در زمین غافلگیر کرد.

    Strategically using a dump can change the momentum of the match.

    استفاده‌ی استراتژیک از جاخالی پاسور می‌تواند روند بازی را تغییر دهد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد dump

    1. verb to remove the cargo or load from
      Synonyms:
      disburden discharge plunge underprice unlade unload
      Antonyms:
      keep hold maintain save
    1. verb to let go or get rid of as being useless or defective, for example
      Synonyms:
      discard ditch empty deposit scrap drop chuck junk unload throw out unpack dispose of discharge throw down in a mass fling down beat cast evacuate throw away drain eject deck exude expel eyesore hole jettison hovel coldcock throw overboard shuck junkyard landfill pigsty reject knock down transfer floor
      Antonyms:
      load fill pack
    1. verb to get rid of completely by selling, especially in quantity or at a discount
      Synonyms:
      close out sell-off sell out unload
    1. noun junkyard
      Synonyms:
      dumping ground garbage lot junk pile rubbish pile depot ash heap refuse heap swamp cesspool magazine
    1. noun slummy establishment
      Synonyms:
      hole joint slum shack sty hovel mess pigsty pigpen shanty
    1. verb drop, throw away
      Synonyms:
      throw away discard throw out get rid of ditch scrap jettison dispose of eject expel discharge chuck fling empty unload unpack evacuate fling down throw down leave deposit tip deep-six throw overboard cast clear out exude junk
      Antonyms:
      keep hold save maintain

    Phrasal verbs

    dump on

    (عامیانه) خوار و خفیف کردن، تحقیر کردن

    Collocations

    ammunition dump

    انبار مهمات، زاغه‌ی مهمات

    انبار مهمات

    dump waste

    تخلیه زباله، ریختن زباله

    Idioms

    (down) in the dumps

    مغموم، دلگرفته، برزخ، پکر

    drop (or dump) into someone's lap

    (مسئولیت و غیره را) به کسی تحمیل کردن، به گردن کسی انداختن

    سوال‌های رایج dump

    گذشته‌ی ساده dump چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده dump در زبان انگلیسی dumped است.

    شکل سوم dump چی میشه؟

    شکل سوم dump در زبان انگلیسی dumped است.

    شکل جمع dump چی میشه؟

    شکل جمع dump در زبان انگلیسی dumps است.

    وجه وصفی حال dump چی میشه؟

    وجه وصفی حال dump در زبان انگلیسی dumping است.

    سوم‌شخص مفرد dump چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد dump در زبان انگلیسی dumps است.

    ارجاع به لغت dump

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «dump» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dump

    لغات نزدیک dump

    • - dummy run
    • - dummy up
    • - dump
    • - dump check
    • - dump on
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.