آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Dump

dʌmp dʌmp

گذشته‌ی ساده:

dumped

شکل سوم:

dumped

سوم‌شخص مفرد:

dumps

وجه وصفی حال:

dumping

شکل جمع:

dumps

توضیحات:

در معنای نهم و چهاردهم همچنین می‌توان از set dump و setter dump به‌جای dump استفاده کرد.

در معنای دهم در انگلیسی بریتانیایی به‌جای dump از rubbish dump هم استفاده می‌شود.

در معنای دهم در انگلیسی آمریکایی به‌جای dumb از garbage dump هم استفاده می‌شود.

معنی dump | جمله با dump

verb - transitive C2

ریختن، خالی کردن، انداختن (به‌صورت سهل‌انگارانه)

The truck dumped the bricks with an ear- rending noise.

کامیون آجرها را با صدای گوش‌خراشی خالی کرد.

She dumped her backpack on the floor after a long day at school.

او کوله‌پشتی‌اش را پس‌از روزی طولانی در مدرسه بر روی زمین انداخت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He dumped the leftover food into the trash can.

او باقی‌مانده‌ی غذا را در سطل زباله ریخت.

The kids dumped their toys all over the living room.

بچه‌ها اسباب‌بازی‌هایشان را در تمام اتاق نشیمن انداختند.

verb - transitive C1

دور ریختن، خالی کردن (در جای اشتباه)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Illegal companies dump their industrial waste in forested areas.

شرکت‌های غیرقانونی زباله‌های صنعتی خود را در مناطق جنگلی خالی می‌کنند.

Protesters dumped the first shipload of tea into the sea.

اعتراض‌کنندگان اولین محموله‌ی چای کشتی را به دریا ریختند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

People should not dump their trash in streets and public spaces.

مردم نباید زباله‌های خود را در خیابان‌ها و فضاهای عمومی دور بریزند.

verb - transitive

فروختن (با قیمت ارزان)

He accused the Japanese of dumping their watches on the French market.

ژاپنی‌ها را متهم کرد که ساعت‌های خود را زیر قیمت تمام‌شده به بازار فرانسه فروختند.

The company decided to dump surplus stock at a fraction of the price.

شرکت تصمیم گرفت که موجودی اضافی را با قیمتی ناچیز بفروشد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The retailer attempted to dump last season's clothing in foreign markets.

خرده‌فروشی سعی کرد لباس‌های فصل گذشته را در بازارهای خارجی بفروشد.

They were caught dumping expired food items in local markets.

آن‌ها درحال فروش اقلام غذایی منقضی‌شده در بازارهای محلی دستگیر شدند.

verb - transitive

کامپیوتر منتقل کردن داده

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده

I need to dump the data from my laptop to an external hard drive.

من نیاز دارم اطلاعات را از لپ‌تاپم به هارد دیسک خارجی منتقل کنم.

The system will automatically dump the cache to free up memory.

سیستم به‌طور خودکار داده‌ی موقت را منتقل خواهد کرد تا حافظه را آزاد کند.

verb - transitive informal C2

ترک کردن، رها کردن، قطع‌رابطه کردن، به هم زدن، ول کردن (رابطه‌ی عاشقانه)

He dumped his mistress and took a new one.

معشوق خود را ول کرد و معشوق تازه‌ای گرفت.

She dumped her boyfriend last week and now feels much better.

او هفته‌ی گذشته با دوست‌پسرش به هم زد و حالا احساس بهتری دارد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He dumped her without any explanation and stopped replying to her messages.

او بدون هیچ توضیحی رابطه را تمام کرد و دیگر پاسخ پیام‌هایش را نداد.

I can't believe she dumped me like that and left!

نمی‌توانم باور کنم که او مرا این‌طور ترک کرد و رفت!

verb - transitive

ورزش پاس دادن توپ (پاس کوتاه)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

مشاهده

He decided to dump the ball off to the nearest teammate.

او تصمیم گرفت که توپ را به نزدیک‌ترین هم‌تیمی پاس دهد.

He was double-teamed, so he dumped it off to the open man.

او توسط دو بازیکن به تنگنا افتاده بود، بنابراین توپ را به بازیکن آزاد پاس داد.

verb - transitive

ورزش (هاکی) گوی را به‌سمت تیم حریف زدن

The defenseman dumps the puck into the offensive zone.

مدافع گوی را به منطقه‌ی هجومی می‌زند.

The forward dumps the puck into the corner to buy some time.

مهاجم گوی را به گوشه می‌زند تا کمی زمان بخرد.

verb - transitive

ورزش (گلف) زدن توپ به آب یا منطقه‌ی شنی

He dumped his tee shot right into the lake.

او ضربه‌ی اول خود را مستقیماً داخل دریاچه انداخت.

He nervously dumped his ball into the bunker on the final hole.

او با اضطراب توپ خود را در سوراخ آخر به منطقه‌ی شنی انداخت.

verb - transitive

ورزش (والیبال) جاخالی دادن پاسور (فرستادن توپ به زمین حرف در ضربه‌ی دوم)

Professional volleyball players use setter dumps to score surprise points.

بازیکنان حرفه‌ای والیبال از جاخالی دادن برای گرفتن امتیازهای غافلگیرکننده استفاده می‌کنند.

When the opponent's defense expects a third pass, dumping the ball into their court can be a smart tactic.

در مواقعی که دفاع حریف انتظار دریافت سوم را دارد، جاخالی دادن توپ در زمین آن‌ها می‌تواند تاکتیک هوشمندانه‌ای باشد.

noun countable C1

زباله‌دان، آشغالدانی

The dump was overflowing with garbage after the holiday weekend.

پس‌از تعطیلات آخرهفته، آشغالدانی پر از زباله بود.

The city has a new dump that is environmentally friendly.

شهر، زباله‌دان جدیدی دارد که دوستدار محیط‌زیست است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the city dump

آشغالدانی شهر

noun countable informal C2

آشغالدونی، جای کثیف، خرابه

Their house is a dump.

خانه‌ی آن‌ها آشغال‌دونی است.

The house we rented was like a dump, full of dirt and old furniture.

خانه‌ای که اجاره کردیم مثل خرابه بود، پر از کثیفی و وسایل کهنه.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

This area has become such a dump that it's barely livable.

این منطقه واقعاً محل کثیفی است و به‌ درد زندگی کردن نمی‌خورد.

noun countable

انبار (معمولاً در مکانی نظامی)

The food dump was located near the front lines.

انبار غذا در نزدیکی خطوط مقدم قرار داشت.

They raided the ammunition dump to resupply their troops.

آن‌ها به انبار مهمات حمله کردند تا نیروهای خود را دوباره تجهیز کنند.

noun countable

کامپیوتر انتقال داده

After the crash, a memory dump was essential for recovery.

پس‌از خرابی، انتقال حافظه برای بازیابی ضروری بود.

The data dump revealed several critical errors in the software.

انتقال داده چندین خطای بحرانی در نرم‌افزار را نشان داد.

noun countable

ورزش (والیبال) جاخالی پاسور (فرستادن توپ به زمین حرف در ضربه‌ی دوم)

The setter executed a perfect dump, surprising everyone on the court.

پاسور، جاخالی عالی‌ای انجام داد و همه را در زمین غافلگیر کرد.

Strategically using a dump can change the momentum of the match.

استفاده استراتژیک از جاخالی پاسور می‌تواند روند بازی را تغییر دهد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد dump

  1. verb to remove the cargo or load from
    Synonyms:
    Antonyms:
  1. verb to let go or get rid of as being useless or defective, for example
    Antonyms:
  1. verb to get rid of completely by selling, especially in quantity or at a discount
  1. noun junkyard
    Synonyms:
    dumping ground garbage lot junk pile rubbish pile depot ash heap refuse heap swamp cesspool magazine
  1. noun slummy establishment

Phrasal verbs

dump on

(عامیانه) خوار و خفیف کردن، تحقیر کردن

Collocations

ammunition dump

انبار مهمات، زاغه‌ی مهمات

انبار مهمات

dump waste

تخلیه زباله، ریختن زباله

Idioms

(down) in the dumps

مغموم، دلگرفته، برزخ، پکر

drop (or dump) into someone's lap

(مسئولیت و غیره را) به کسی تحمیل کردن، به گردن کسی انداختن

سوال‌های رایج dump

گذشته‌ی ساده dump چی میشه؟

گذشته‌ی ساده dump در زبان انگلیسی dumped است.

شکل سوم dump چی میشه؟

شکل سوم dump در زبان انگلیسی dumped است.

شکل جمع dump چی میشه؟

شکل جمع dump در زبان انگلیسی dumps است.

وجه وصفی حال dump چی میشه؟

وجه وصفی حال dump در زبان انگلیسی dumping است.

سوم‌شخص مفرد dump چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد dump در زبان انگلیسی dumps است.

ارجاع به لغت dump

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dump» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dump

لغات نزدیک dump

پیشنهاد بهبود معانی