گذشتهی ساده:
deckedشکل سوم:
deckedسومشخص مفرد:
decksوجه وصفی حال:
deckingشکل جمع:
decksعرشه (کشتی)
The ship's deck was covered by cargo.
عرشهی کشتی از بار پوشیده شده بود.
The sailors gathered on the deck to watch the sunset.
ملوانان برای تماشای غروب خورشید روی عرشه جمع شدند.
طبقه (در اتوبوس دوطبقه)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He sat on the top deck of the bus.
او در طبقهی دوم اتوبوس نشست.
Passengers should move to the upper deck for a better view.
مسافران برای دید بهتر باید به طبقهی بالایی بروند.
معماری کف (سطحی معمولاً چوبی در فضای باز ساختمان برای نشستن و استراحت)
We gathered on the deck for a barbecue with friends.
با دوستان برای کباب کردن روی کف جمع شدیم.
Our deck overlooks a beautiful garden full.
کف ما مشرف به باغ زیبایی است.
انگلیسی آمریکایی دسته (ورق)
We need to buy a new deck of cards.
باید یک دسته کارت جدید بخریم.
Shuffle the deck before starting the game.
قبل از شروع بازی دسته رو بر بزن.
تزیین کردن، زینت دادن، آذین کردن (خانه و خیابان و غیره)، آراستن، مزین کردن (شخص)
The hall was decked out with flowers and flags.
تالار با گل و پرچم تزیین شده بود.
She had decked herself out in a yellow, tinseled dress.
او خود را به لباس پولکدار زردی مزین کرده بود.
زمین زدن، نقش بر زمین کردن
He decked his assailants.
او مهاجمانش را زمین زد.
The boxer decked his opponent in the final round
بوکسور در راند نهایی حریفش را نقش بر زمین کرد.
ورزش طبقه (در ورزشگاه)
The highest deck of the stadium was reserved for VIP guests and sponsors.
بالاترین طبقهی ورزشگاه برای مهمانان VIP و حامیان مالی رزرو شده بود.
the upper deck of the stadium
طبقهی فوقانی ورزشگاه
جادهراه، عرشه (پل)
The deck of the bridge was sturdy.
جادهراه پل محکم بود.
Construction workers were busy repairing the deck of the bridge.
کارگران ساختمانی مشغول تعمیر عرشهی پل بودند.
بسته (موادمخدر)
She hid a deck of cocaine in her purse.
یک بسته کوکائین را در کیفش پنهان کرده بود.
The police found a deck of drugs hidden in the suspect's car.
پلیس یک بسته موادمخدر که در خودروی مظنون پنهان شده بود کشف کرد.
دک (ضبطصوت و غیره)
I dropped the deck and now it's not working properly.
دک را انداختم و الان بهدرستی کار نمیکند.
The deck is connected to the speakers.
دک به بلندگوها متصل است.
قدیمی پوشاندن
He decked the walls of his room.
دیوارهای اتاقش را پوشاند.
The tables were decked.
میزها پوشانده شده بودند.
زیرعرشه، درون (کشتی)
1- (برای آمادگی رزمی و غیره) عرشهی کشتی را (از چیزهای غیرضروری) پاک کردن 2- آمادهی عمل شدن
(امریکا - عامیانه) 1- (از بستر) برخاستن 2- آمادهی عمل شدن 3- (در زلزله یا انفجار و غیره) خود را بر زمین افکندن 4- (در اثرضربه و غیره) نقش بر زمین شدن
(عامیانه) 1- آماده، در دسترس 2- منتظر نوبت
1- ورق جور کردن (بهطور تقلبآمیز) 2- قرار و مدار سری گذاشتن، گاوبندی کردن
یک تخته کم داشتن، عقل درستوحسابی نداشتن، باهوش نبودن، خُل بودن، احمق بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «deck» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/deck