فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Deck

dek dek

گذشته‌ی ساده:

decked

شکل سوم:

decked

سوم‌شخص مفرد:

decks

وجه وصفی حال:

decking

شکل جمع:

decks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2

عرشه (کشتی)

The ship's deck was covered by cargo.

عرشه‌ی کشتی از بار پوشیده شده بود.

The sailors gathered on the deck to watch the sunset.

ملوانان برای تماشای غروب خورشید روی عرشه جمع شدند.

noun

طبقه (در اتوبوس دوطبقه)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

He sat on the top deck of the bus.

او در طبقه‌ی دوم اتوبوس نشست.

Passengers should move to the upper deck for a better view.

مسافران برای دید بهتر باید به طبقه‌ی بالایی بروند.

noun countable

معماری کف (سطحی معمولاً چوبی در فضای باز ساختمان برای نشستن و استراحت)

We gathered on the deck for a barbecue with friends.

با دوستان برای کباب کردن روی کف جمع شدیم.

Our deck overlooks a beautiful garden full.

کف ما مشرف به باغ زیبایی است.

noun countable A2

انگلیسی آمریکایی دسته (ورق)

We need to buy a new deck of cards.

باید یک دسته کارت جدید بخریم.

Shuffle the deck before starting the game.

قبل از شروع بازی دسته رو بر بزن.

verb - transitive

تزیین کردن، زینت دادن، آذین کردن (خانه و خیابان و غیره)، آراستن، مزین کردن (شخص)

The hall was decked out with flowers and flags.

تالار با گل و پرچم تزیین شده بود.

She had decked herself out in a yellow, tinseled dress.

او خود را به لباس پولک‌دار زردی مزین کرده بود.

slang verb - transitive

زمین زدن، نقش بر زمین کردن

He decked his assailants.

او مهاجمانش را زمین زد.

The boxer decked his opponent in the final round

بوکسور در راند نهایی حریفش را نقش بر زمین کرد.

noun countable

ورزش طبقه (در ورزشگاه)

The highest deck of the stadium was reserved for VIP guests and sponsors.

بالاترین طبقه‌ی ورزشگاه برای مهمانان VIP و حامیان مالی رزرو شده بود.

the upper deck of the stadium

طبقه‌ی فوقانی ورزشگاه

noun countable

جاده‌راه، عرشه (پل)

The deck of the bridge was sturdy.

جاده‌راه پل محکم بود.

Construction workers were busy repairing the deck of the bridge.

کارگران ساختمانی مشغول تعمیر عرشه‌ی پل بودند.

noun countable informal

بسته (موادمخدر)

She hid a deck of cocaine in her purse.

یک بسته کوکائین را در کیفش پنهان کرده بود.

The police found a deck of drugs hidden in the suspect's car.

پلیس یک بسته موادمخدر که در خودروی مظنون پنهان شده بود کشف کرد.

noun countable

دک (ضبط‌صوت و غیره)

I dropped the deck and now it's not working properly.

دک را انداختم و الان به‌درستی کار نمی‌کند.

The deck is connected to the speakers.

دک به بلندگوها متصل است.

verb - transitive

قدیمی پوشاندن

He decked the walls of his room.

دیوارهای اتاقش را پوشاند.

The tables were decked.

میزها پوشانده شده بودند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد deck

  1. verb put on clothing, usually nice
    Synonyms:
    dress clothe dress up attire decorate array adorn beautify trim embellish ornament grace garnish appoint primp slick gussy up accouter bedeck prettify garland festoon
    Antonyms:
    unclothe disrobe

Collocations

below decks

زیرعرشه، درون (کشتی)

Idioms

clear the decks

1- (برای آمادگی رزمی و غیره) عرشه‌ی کشتی را (از چیزهای غیرضروری) پاک کردن 2- آماده‌ی عمل شدن

hit the deck

(امریکا - عامیانه) 1- (از بستر) برخاستن 2- آماده‌ی عمل شدن 3- (در زلزله یا انفجار و غیره) خود را بر زمین افکندن 4- (در اثرضربه و غیره) نقش بر زمین شدن

on deck

(عامیانه) 1- آماده، در دسترس 2- منتظر نوبت

stack the cards (or deck)

1- ورق جور کردن (به‌طور تقلب‌آمیز) 2- قرار و مدار سری گذاشتن، گاوبندی کردن

not playing with a full deck

یک تخته کم داشتن، عقل درست‌وحسابی نداشتن، باهوش نبودن، خُل بودن، احمق بودن

ارجاع به لغت deck

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deck» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/deck

لغات نزدیک deck

پیشنهاد بهبود معانی