fat, obese, overweight, plump, meaty, chubby, tubby, puffy, stout, fleshly, buxom, adipose, squab, fatty
مردی چاق با شکمی گنده
a fat man with a big belly
رامین باد در لپهای خود انداخت و وانمود کرد که چاق است.
Ramin puffed out his cheeks and pretended he was fat.
well, fit as a fiddle, healthy, in fine fettle
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
این روزها علی چاق و سرحال است.
These days, Ali is in fine fettle.
دماق او چاق است.
She is in good circumstances.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «چاق» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/چاق