چاق به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:
  • فربه
  • فونتیک فارسی

    chaagh
  • صفت
    fat, obese, overweight, plump, meaty, chubby, tubby, puffy, stout, fleshly, buxom, adipose, squab, fatty
    • - مردی چاق با شکمی گنده

    • - a fat man with a big belly
    • - رامین باد در لپ‌های خود انداخت و وانمود کرد که چاق است.

    • - Ramin puffed out his cheeks and pretended he was fat.
  • سالم، تندرست
  • فونتیک فارسی

    chaagh
  • صفت
    well, fit as a fiddle, healthy, in fine fettle
    • - این روزها علی چاق و سرحال است.

    • - These days, Ali is in fine fettle.
    • - دماق او چاق است.

    • - She is in good circumstances.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد چاق

ارجاع به لغت چاق

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «چاق» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/چاق

پیشنهاد بهبود معانی