فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Primp

prɪmp prɪmp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    primped
  • سوم شخص مفرد:

    primps
  • وجه وصفی حال:

    primping

توضیحات

همچنین می‌توان از prink به‌ جای primp استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive verb - transitive
    آرایش و پیرایش مزین ساختن، آراستن، مرتب کردن، بزک‌دوزک کردن، به خود رسیدن، آرایش کردن
    • - She primped her hair in front of the mirror before going on stage.
    • - قبل‌از رفتن روی صحنه، موهایش را جلوی آینه مرتب کرد.
    • - He primps excessively, spending hours on his appearance.
    • - او بیش‌ از حد به خودش می‌رسد و ساعت‌ها برای ظاهرش وقت می‌گذارد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد primp

  1. verb beautify and dress nicely
    Synonyms: deck out, dress up, fix up, get dressed up, groom, gussy up, preen, prepare, slick, smarten, spiff, spruce, titivate
    Antonyms: mess up, uglify

ارجاع به لغت primp

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «primp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/primp

لغات نزدیک primp

پیشنهاد بهبود معانی