گذشتهی ساده:
primpedسومشخص مفرد:
primpsوجه وصفی حال:
primpingهمچنین میتوان از prink به جای primp استفاده کرد.
آرایش و پیرایش مزین ساختن، آراستن، مرتب کردن، بزکدوزک کردن، به خود رسیدن، آرایش کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She primped her hair in front of the mirror before going on stage.
قبلاز رفتن روی صحنه، موهایش را جلوی آینه مرتب کرد.
He primps excessively, spending hours on his appearance.
او بیش از حد به خودش میرسد و ساعتها برای ظاهرش وقت میگذارد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «primp» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/primp