فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Primp

prɪmp prɪmp

گذشته‌ی ساده:

primped

سوم‌شخص مفرد:

primps

وجه وصفی حال:

primping

توضیحات:

همچنین می‌توان از prink به‌ جای primp استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive

آرایش و پیرایش مزین ساختن، آراستن، مرتب کردن، بزک‌دوزک کردن، به خود رسیدن، آرایش کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

She primped her hair in front of the mirror before going on stage.

قبل‌از رفتن روی صحنه، موهایش را جلوی آینه مرتب کرد.

He primps excessively, spending hours on his appearance.

او بیش‌ از حد به خودش می‌رسد و ساعت‌ها برای ظاهرش وقت می‌گذارد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد primp

  1. verb beautify and dress nicely
    Synonyms:
    dress up groom prepare smarten fix up beautify get dressed up spruce deck out preen slick titivate gussy up
    Antonyms:
    mess up uglify

ارجاع به لغت primp

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «primp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/primp

لغات نزدیک primp

پیشنهاد بهبود معانی