فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Primordial

praɪˈmɔːrdiəl praɪˈmɔːdiəl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective informal
    آغازین، دیرینه، ابتدایی، ازلی
    • - Has the sun originated from a primordial mass of gas?
    • - آیا خورشید از یک توده‌ی گاز اولیه به وجود آمده؟
    • - The primordial oceans were teeming with life.
    • - اقیانوس‌های آغازین سرشار از حیات بودند.
  • adjective formal
    اساسی، اولیه، غیر ناشی از چیز دیگر (احساس و حالت و غیره)
    • - The primordial fear of the dark is deeply ingrained in our psyche.
    • - ترس اساسی از تاریکی عمیقاً در روان ما ریشه دوانده است.
    • - The primordial connection between mother and child is unbreakable.
    • - ارتباط غیر ناشی از چیز دیگر بین مادر و فرزند ناگسستنی است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد primordial

  1. adjective earliest
    Synonyms: basic, early, elemental, first, fundamental, original, prehistoric, primal, primary, prime, primeval, primitive, pristine, radical
    Antonyms: last, latest

ارجاع به لغت primordial

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «primordial» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/primordial

لغات نزدیک primordial

پیشنهاد بهبود معانی