نو، بکر، دستنخورده، تروتازه، بیعیبونقص، سالم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A layer of pristine snow covered the ground.
برف تازه و دستنخوردهای زمین را پوشانده بود.
They rented a pristine apartment in the heart of the city.
آنها آپارتمانی نو در مرکز شهر اجاره کردند.
pristine beauty
زیبایی بیخدشه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pristine» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pristine