صفت تفضیلی:
more naturalصفت عالی:
most naturalطبیعی، عادی، سرشتی، نهادی، ذاتی، فطری، جبلی، استعداد ذاتی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
that country's natural resources
منابع طبیعی آن کشور
death from natural causes
مرگ به علل طبیعی
natural childbirth
زایمان طبیعی (بدون بیهوشی و غیره)
Chahbahar has a fine natural harbor.
چابهار بندرگاهی عالی و طبیعی دارد.
birds in their natural habitat
پرندگان در پرگیر طبیعی خود
the natural man
انسان ناآشنا به تمدن
a natural forest
جنگل دستنخورده
natural food
خوراک طبیعی (بدون مواد شیمیایی افزوده و غیره)
It is very natural to feel sad at a funeral.
احساس حزن در مجلس ختم خیلی طبیعی است.
man's natural rights
حقوق طبیعی بشر
natural sciences
علوم طبیعی
the natural tendencies of living creatures
تمایلات فطری موجودات زنده
وابسته به طبیعت، خصلتی، غیراکتسابی، مادرزاد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a natural comedian
هنرپیشهی کمدی دارای استعداد مادرزاد
حرامزاده، (والدین) واقعی
a natural child
بچهی حرامزاده
the child's natural parents
والدین واقعی کودک
بیتصنع، بیشائبه، صادقانه
a natural smile
لبخند صادقانه
احمق، دیوانه
دست نخورده (ناساختهی دست انسان)، وحشی، کشت نشده
(غیرمذهبی یا جادویی - ناوابسته به خدایان) علمی
He believed that every phenomenon has natural causes.
او معتقد بود که هر پدیدهای دلایل علمی دارد.
قابل انتظار، متداول، معمولی، متعارفی، عادی، بدیهی، مسلم
natural courtesy
اظهار ادب بهطرز متداول
a natural outcome of overeating
پیامد عادی پرخوری
آدم ابله، کودن، پخمه
(فطرتا) خبره در کاری
When it comes to computers, he is a natural.
در مورد کامپیوتر استعداد او فطری است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «natural» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/natural