فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Intuitive

ɪnˈt(j)utɪv ɪnˈt(j)uːɪtɪv

صفت تفضیلی:

more intuitive

صفت عالی:

most intuitive

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

ادراکی، حسی، ذاتی، درونی، غریزی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

She had an intuitive feeling that something was wrong.

او احساسی درونی داشت که یک چیزی اشتباه است.

He made an intuitive decision.

او تصمیم حسی گرفت.

adjective

بصیرتی، شهودی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

an intuitive truth

واقعیت شهودی

She had an intuitive understanding of people's emotions.

او درک شهودی از احساسات مردم داشت.

adjective

اتفاقی، حدسی

Even first-time users found the device to be surprisingly intuitive.

حتی کاربرانی که برای اولین بار استفاده می‌کردند، دستگاه را برخلاف انتظار حدسی می‌دانستند.

His intuitive sense of direction helped us find our way without a map.

احساس حدسی او به ما کمک کرد بدون نقشه راه خود را پیدا کنیم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intuitive

  1. adjective instinctive
    Synonyms:
    natural automatic instinctual immediate spontaneous involuntary inherent innate habitual understood direct emotional unreflecting visceral perceptive untaught
    Antonyms:
    calculated reasoned meditated taught

ارجاع به لغت intuitive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intuitive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/intuitive

لغات نزدیک intuitive

پیشنهاد بهبود معانی