آخرین به‌روزرسانی:

Innate

ˌɪˈneɪt ˌɪˈneɪt

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2

درون‌زاد، ذاتی، فطری، جبلی، مادرزاد، طبیعی، لاینفک، اصلی، داخلی، درونی، چسبنده، غریزی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

an innate talent for painting

استعداد ذاتی برای نقاشی

the innate defect in this plan

نقص بنیادین این طرح

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد innate

  1. adjective inherited, native
    Synonyms:
    natural typical normal standard native inherent hereditary instinctive inborn essential intrinsic constitutional deep-seated ingrained inbred congenital elemental intuitive unacquired indigenous connatural connate
    Antonyms:
    acquired learned extrinsic

ارجاع به لغت innate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «innate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/innate

لغات نزدیک innate

پیشنهاد بهبود معانی