امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Inherent

ɪnˈhɪrnt ɪnˈhernt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more inherent
  • صفت عالی:

    most inherent

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2
ذاتی، سرشتی، فطری، نهادی، درون‌زاد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The inherent kindness of people is often overshadowed by negative experiences.
- مهربانی ذاتی افراد اغلب تحت‌الشعاع تجربیات منفی قرار می‌گیرد.
- the inherent intelligence of dolphins
- هوش فطری دلفین‌ها
- the inherent distrust of foreigners
- سوءظن فطری نسبت به بیگانگان
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inherent

  1. adjective basic, hereditary
    Synonyms:
    built-in characteristic congenital connate constitutional deep-rooted deep-seated distinctive elementary essential fixed fundamental genetic immanent implicit inborn inbred inbuilt indigenous indispensable individual indwelling ingrained inherited innate inner instinctive integral integrated internal in the grain intimate intrinsic inward latent native natural original part and parcel resident running in the family subjective unalienable
    Antonyms:
    acquired added external extrinsic incidental learned

لغات هم‌خانواده inherent

  • adjective
    inherent

ارجاع به لغت inherent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inherent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inherent

لغات نزدیک inherent

پیشنهاد بهبود معانی