صفت تفضیلی:
more implicitصفت عالی:
most implicitالتزامی، مجازی، اشارهشده، مفهوم، به اشاره فهماندهشده، مطلق، بیشرط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
an implicit threat
تهدید سربسته
The obligations that are implicit in marriage and child-rearing.
وظایفی که ازدواج و بچهداری دربردارد.
Her silence was an implicit rejection of our proposal.
سکوت او به منزله رد کردن پیشنهاد ما بود.
I have implicit trust in her.
نسبت به او اعتماد بیچونوچرا دارم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «implicit» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/implicit