صفت تفضیلی:
more incidentalصفت عالی:
most incidentalفرعی، ضمنی، تابع، غیرمهم، اتفاقی، لازم، رخدهنده، محتملالوقوع
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
salary and incidental benefits
حقوق و مزایا
troubles incidental to divorce
دردسرهای منضم به (همراه) طلاق
incidental expenses
هزینههای اتفاقی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «incidental» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/incidental