امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Concurrent

kənˈkɜrːnt kənˈkʌrənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more concurrent
  • صفت عالی:

    most concurrent

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
هم‌زمان، در یک وقت واقع‌شونده، موافق، متقارن، هم‌رو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Those two events were concurrent.
- آن دو رویداد هم‌زمان بودند.
- concurrent lines
- خطوط هم‌رس (متقاطع)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد concurrent

  1. adjective simultaneous
    Synonyms:
    circumstantial coeval coexisting coincident concerted concomitant contemporaneous incidental in sync parallel synchronal synchronous
  1. adjective agreeing, converging
    Synonyms:
    allied at one centrolineal coinciding compatible concerted confluent consentient consistent convergent cooperating coterminous harmonious in agreement in rapport joined like-minded meeting mutual of the same mind unified uniting
    Antonyms:
    disagreeing divergent nonconcurrent

لغات هم‌خانواده concurrent

  • adjective
    concurrent

ارجاع به لغت concurrent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «concurrent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/concurrent

لغات نزدیک concurrent

پیشنهاد بهبود معانی