امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Simultaneous

ˌsaɪmlˈteɪniəs ˌsɪmlˈteɪniəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
هم‌بود، با هم واقع‌شونده، هم‌زمان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- simultaneous translation
- ترجمه‌ی هم‌زمان
- Two different biographies of him were published simultaneously.
- دو زندگی‌نامه‌ی مختلف او هم‌زمان منتشر شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد simultaneous

  1. adjective happening at about the same time
    Synonyms:
    accompanying agreeing at the same time coetaneous coeval coexistent coexisting coincident coinciding concurrent concurring contemporaneous contemporary dead heat in sync synchronal synchronic synchronous with the beat
    Antonyms:
    asynchronous different divided following preceding separate

ارجاع به لغت simultaneous

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «simultaneous» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/simultaneous

لغات نزدیک simultaneous

پیشنهاد بهبود معانی