Simultaneous

ˌsaɪmlˈteɪniəs ˌsɪmlˈteɪniəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
هم‌بود، با هم واقع‌شونده، هم‌زمان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- simultaneous translation
- ترجمه‌ی هم‌زمان
- Two different biographies of him were published simultaneously.
- دو زندگی‌نامه‌ی مختلف او هم‌زمان منتشر شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد simultaneous

  1. adjective happening at about the same time
    Synonyms: accompanying, agreeing, at the same time, coetaneous, coeval, coexistent, coexisting, coincident, coinciding, concurrent, concurring, contemporaneous, contemporary, dead heat, in sync, synchronal, synchronic, synchronous, with the beat
    Antonyms: asynchronous, different, divided, following, preceding, separate

ارجاع به لغت simultaneous

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «simultaneous» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/simultaneous

لغات نزدیک simultaneous

پیشنهاد بهبود معانی