آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Coincident

koʊˈɪnsɪdnt kəʊˈɪnsɪdnt

معنی coincident | جمله با coincident

adjective

هم‌رویداد، واقع‌شونده در یک‌وقت، منطبق، متلاقی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Supply and demand are coincident.

عرضه و تقاضا با هم برابرند.

coincident with realities

جور (یا سازگار) با واقعیات

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Your political ideas are roughly coincident with mine.

عقاید سیاسی شما با عقاید من تقریباً در یک راستا است.

the two coincident events

دو رویداد هم‌زمان

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد coincident

ارجاع به لغت coincident

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «coincident» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/coincident

لغات نزدیک coincident

پیشنهاد بهبود معانی