همرویداد، واقعشونده در یکوقت، منطبق، متلاقی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Supply and demand are coincident.
عرضه و تقاضا با هم برابرند.
coincident with realities
جور (یا سازگار) با واقعیات
Your political ideas are roughly coincident with mine.
عقاید سیاسی شما با عقاید من تقریباً در یک راستا است.
the two coincident events
دو رویداد همزمان
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «coincident» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/coincident