شکل جمع:
attendantsسرپرست، همراه، ملازم، مواظب، وابسته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the attendant nurse
پرستار مأمور رسیدگی (به بیمار)، پرستار مسئول
atomic energy and its attendant dangers
انرژی اتمی و خطرهای همایند آن
the queen's attendants
ملازمین ملکه
a gas station attendant
متصدی پمپ بنزین
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «attendant» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/attendant