فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Servant

ˈsɜrːvnt ˈsɜːvnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    servants

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    نوکر، خدمتکار، خادم، پیشخدمت، بنده
    • - trusty servant
    • - خدمتکار قابل اعتماد
    • - they treat their mother like a servant.
    • - آن‌ها با مادرشان مثل خدمتکار رفتار می‌کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد servant

  1. noun person who waits on another
    Synonyms: assistant, attendant, cleaning person, dependent, domestic, drudge, help, helper, hireling, live-in, menial, minion, retainer, serf, server, slave
    Antonyms: master

لغات هم‌خانواده servant

ارجاع به لغت servant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «servant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/servant

لغات نزدیک servant

پیشنهاد بهبود معانی