فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Servant

ˈsɜrːvnt ˈsɜːvnt

شکل جمع:

servants

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2

نوکر، خدمتکار، خادم، پیشخدمت، بنده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

trusty servant

خدمتکار قابل اعتماد

they treat their mother like a servant.

آن‌ها با مادرشان مثل خدمتکار رفتار می‌کنند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد servant

  1. noun person who waits on another
    Synonyms:
    helper assistant attendant server dependent domestic help retainer hireling menial slave drudge cleaning person live-in minion serf
    Antonyms:
    master

لغات هم‌خانواده servant

ارجاع به لغت servant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «servant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/servant

لغات نزدیک servant

پیشنهاد بهبود معانی