Retainer

    rɪˈteɪnər rɪˈteɪnə
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      retainers

    معنی و نمونه‌جمله

    noun
    حکم نگاهداری و ضبط، ملازم، مستخدم، گیره

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    - one of the court retainers
    - یکی از ملازمان دربار
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد retainer

    1. noun A person who serves another
      Synonyms: attendant, servant, adherents, appliance, lackey, clique, company, cortege, crew, employee, entourage, fee, valet, followers, gang, minion, retinue, staff, train
    2. noun A fee paid to engage services
      Synonyms: advance, deposit, consideration, money up front

    Collocations

    • on retainer

      (وکیل) اجیر‌شده، استخدام‌شده

    ارجاع به لغت retainer

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «retainer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/retainer

    لغات نزدیک retainer

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند