فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Employee

ɪmˈplɔɪ-iː / / ˌemplɔɪˈiː ɪmˈplɔɪ-iː / / ˌemplɔɪˈiː

شکل جمع:

employees

توضیحات:

اشتباه‌ رایج نوشتاری این لغت employe است.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1

کارمند

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

one of the employees of our company

یکی از کارمندان شرکت ما

Some of their employees do not have insurance.

برخی از کارمندان آن‌ها بیمه ندارند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I'm a government employee.

من کارمند دولت هستم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد employee

  1. noun person being paid for working for another or a corporation
    Synonyms:
    worker laborer jobholder wage-earner hand help staff member member agent representative hireling servant assistant attendant clerk operator salesperson sales help apprentice domestic craftsperson breadwinner company person hired hand hired gun cog plug slave desk jockey working stiff blue collar white collar pink collar

لغات هم‌خانواده employee

ارجاع به لغت employee

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «employee» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/employee

لغات نزدیک employee

پیشنهاد بهبود معانی