Employer

ɪmˈplɔɪər ɪmˈplɔɪə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    employers

معنی و نمونه‌جمله

noun countable B1
کارفرما، استخدام‌کننده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Our employer went out of business.
- کارفرمای ما کار و کاسبی خود را برچید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد employer

  1. noun person, business who hires
    Synonyms: workers big cheese, big shot, boss, businessperson, capitalist, CEO, chief, CO, company, corporation, director, entrepreneur, establishment, executive, firm, front office, head, head honcho, juice, kingpin, management, manager, manufacturer, meal ticket, organization, outfit, overseer, owner, patron, president, proprietor, slavedriver, superintendent, supervisor

لغات هم‌خانواده employer

ارجاع به لغت employer

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «employer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/employer

لغات نزدیک employer

پیشنهاد بهبود معانی